𝐏𝟒
𝐏𝟒
* الیزا الیزا دخترم نمیخوای بیدار شی؟
با لحن خواب آلودی چشم هاشو مالید و کفت: خانم اسمیت چه اتفاقی افتاده؟
* دخترم ساعت 𝟗 شبه. میخوام کتابخانه رو ببندم. خوابت برده بود روی کتاب.
دختر زیر لب با خودش زمزمه کرد : یعنی همش خواب بود؟
* چیزی گفتی؟
_ نه نه. راستی خانم اسمیت میتونم این کتاب و قرض بگیرم؟
خانم اسمیت عینک گردشو روی بینیش تنظیم کرد و با دقت به کتاب نگاه کرد : 𝐏𝐫𝐢𝐧𝐜𝐞 𝐢𝐧 𝐅𝐫𝐚𝐧𝐜𝐞 تاحالا همچین کتابی رو ندیده بودم. از کجا پیداش کردی؟
_ توی قفسه ی رمان های عاشقانه.
با تعجب گفت : این کتاب رو من تاحالا ندیده بودم. شاید مال کسیه اینجا جا گذاشته. ولی اسم نویسنده رو هم نداره.
نفس عمیقی کشید و دستاشو به سمت کتاب برد و گفت : میتونی بدی من نگهش دارم. شاید صاحبش اومد.
_ میتونم من نگهش دارم؟
* از اونجایی که خیلی وقته میشناسمت آره میتونی. ولی اگه صاحبش اومد بخت میگم که کتابو بیاری.
دختر با خوشحالی به بغل زن روبروش پرید و گفت: وای خیلی ازتون ممنونم.
ناگهان با به یاد آوردن ساعت به سرعت به طرف در رفت و گفت : شب خوبی داشته باشید.
به سمت خونه دوید و تمام مدت ذهنش درگیر بود. این یه خواب بود؟ یا واقعا به اون کتاب سفر کرده بود؟
لایک و کامنت یادتون نره.
دل این ادمینتون شاد نیست خوشحالش کنید با حمایتاتون:)
* الیزا الیزا دخترم نمیخوای بیدار شی؟
با لحن خواب آلودی چشم هاشو مالید و کفت: خانم اسمیت چه اتفاقی افتاده؟
* دخترم ساعت 𝟗 شبه. میخوام کتابخانه رو ببندم. خوابت برده بود روی کتاب.
دختر زیر لب با خودش زمزمه کرد : یعنی همش خواب بود؟
* چیزی گفتی؟
_ نه نه. راستی خانم اسمیت میتونم این کتاب و قرض بگیرم؟
خانم اسمیت عینک گردشو روی بینیش تنظیم کرد و با دقت به کتاب نگاه کرد : 𝐏𝐫𝐢𝐧𝐜𝐞 𝐢𝐧 𝐅𝐫𝐚𝐧𝐜𝐞 تاحالا همچین کتابی رو ندیده بودم. از کجا پیداش کردی؟
_ توی قفسه ی رمان های عاشقانه.
با تعجب گفت : این کتاب رو من تاحالا ندیده بودم. شاید مال کسیه اینجا جا گذاشته. ولی اسم نویسنده رو هم نداره.
نفس عمیقی کشید و دستاشو به سمت کتاب برد و گفت : میتونی بدی من نگهش دارم. شاید صاحبش اومد.
_ میتونم من نگهش دارم؟
* از اونجایی که خیلی وقته میشناسمت آره میتونی. ولی اگه صاحبش اومد بخت میگم که کتابو بیاری.
دختر با خوشحالی به بغل زن روبروش پرید و گفت: وای خیلی ازتون ممنونم.
ناگهان با به یاد آوردن ساعت به سرعت به طرف در رفت و گفت : شب خوبی داشته باشید.
به سمت خونه دوید و تمام مدت ذهنش درگیر بود. این یه خواب بود؟ یا واقعا به اون کتاب سفر کرده بود؟
لایک و کامنت یادتون نره.
دل این ادمینتون شاد نیست خوشحالش کنید با حمایتاتون:)
۸.۸k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.