کازدیشلریم و سوسعم (پارت24)
دروک: سوزی کجا بودی
سوسن: دسشویی بودم داداش
دروک: باشه مراقب خودت باش خیلی جشن بزرگیه دانش آموزا هم میبینی که زیادن بلایی سرت بیاد من خودتو جر میدم
سوسن: دروک درست حرف بزننننن اه بلدم نیستی ابراز احساسات کنی
دروک: بگذریم این همه وقت دسشویی چیکار میکردی
سوسن: عههههه بتوچه خب
دروک: خندیدم یهو عمر از طرف دسشویی اومد
سوسن: یهو عمر اومد دروک چپ چپ بهم نگا کرد یکم ترسیدم که فکر بدی بکنه
دروک: سوزی این همه وقت دسشویی داشتی با اون پسره حرف میزدی؟
سوسن: نه دروک راستش... قضیه رو براش تعریف کردم بعد یه چند ثانیه عمر اومد سمت من
عمر: سوزی
سوسن: بله عمر
عمر: کش موت تو wc جامونده بود
سوسن: خیلی ممنون
دروک: هی پسر هواست باشه دیگه به خواهرم نگی سوزی فقط دوستای صمیمیش و خانوادش سوزی صداش میکنن فهمیدی؟
عمر: تورو سننه
دروک: مراقب حرف زدنت باش مردک
سوسن: وای دروک واقعا اینکارا همش بخاطر منه تروخدا تمومش کن دیگه بهم نمیگه سوزی ول کن
عمر: اتفاقا میگم هرچی بخوام میگم ببینم کی میخواد جلومو بگیره
دروک: عصبی شدم و یه مشت زدم تو صورتش که برک اومد جدامون کرد
عمر: دقتی دروک مشت زد تو صورتم خیلی بخم بر خورد و منم به مشت زدم تو صورت دروک
دروک اومد نزدیکم شه که آسیه اومد زد تو گوش دروک
ادامه دارد...
سوسن: دسشویی بودم داداش
دروک: باشه مراقب خودت باش خیلی جشن بزرگیه دانش آموزا هم میبینی که زیادن بلایی سرت بیاد من خودتو جر میدم
سوسن: دروک درست حرف بزننننن اه بلدم نیستی ابراز احساسات کنی
دروک: بگذریم این همه وقت دسشویی چیکار میکردی
سوسن: عههههه بتوچه خب
دروک: خندیدم یهو عمر از طرف دسشویی اومد
سوسن: یهو عمر اومد دروک چپ چپ بهم نگا کرد یکم ترسیدم که فکر بدی بکنه
دروک: سوزی این همه وقت دسشویی داشتی با اون پسره حرف میزدی؟
سوسن: نه دروک راستش... قضیه رو براش تعریف کردم بعد یه چند ثانیه عمر اومد سمت من
عمر: سوزی
سوسن: بله عمر
عمر: کش موت تو wc جامونده بود
سوسن: خیلی ممنون
دروک: هی پسر هواست باشه دیگه به خواهرم نگی سوزی فقط دوستای صمیمیش و خانوادش سوزی صداش میکنن فهمیدی؟
عمر: تورو سننه
دروک: مراقب حرف زدنت باش مردک
سوسن: وای دروک واقعا اینکارا همش بخاطر منه تروخدا تمومش کن دیگه بهم نمیگه سوزی ول کن
عمر: اتفاقا میگم هرچی بخوام میگم ببینم کی میخواد جلومو بگیره
دروک: عصبی شدم و یه مشت زدم تو صورتش که برک اومد جدامون کرد
عمر: دقتی دروک مشت زد تو صورتم خیلی بخم بر خورد و منم به مشت زدم تو صورت دروک
دروک اومد نزدیکم شه که آسیه اومد زد تو گوش دروک
ادامه دارد...
۲.۳k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.