dilemma of love and hate پارت 6
با همراه پدر و اماندا سوار کالسکه شدیم راه افتادیم به سمت کوچه دیاگون
+واییی خدا پس کی میرسیم
&حالا چرا انقدر عجله داری
+اخه با کایلا قرار گزاشتیم توی مغازه اولیواندر همدیگرو ببینیم
&کایلا وینچل دختر شریک ارباب رو میگی
+اره همون منو اون دوستای صمیمیم از بچگی باهم بزرگ شدیم
بلاخره بعد دقایقی که بنظر من خیلی طول کشید رسیدیم از کالسکه پیاده شدیم و به سمت کافه ای که روش نوشته بود پاتیل درز دار رفتیم وقتی وارد شدیم دایی سوروس دیدم که داره برام دست تکون میده
+دایی تو اینجا چیکار میکنی
%واضح نیست اومدم ترو قبل رفتن ببینم دیگه البته با پدرتم یه صحبتی دارم
+باش راستی میشه بعد حرفت بیای پیشم دایی یچیزی هست که باید بهت بگم
%خیلی خوب فعلا با اماندا برید بشینید هرچی خاستید سفارش بدین منو پدرتم العان میایم
+باشه دایی بیا بریم اماندا زود باش
&اومدم وروجک صبر کن
ویو سوروس
%خوب برام نامه داده بودی مشکلی پیش اومده
@چیز مهمی هست که باید راجبش باهات حرف بزنم دامبلدور برای ا/ت نامه داده من که گفتم نمیخوام ا/ت از این قضیه چیزی بدونه
%بلاخره چی اون در هر صورت یه روزی میفهمه بهتره خودت بهش بگی تو که بهتر میشناسیش اون خیلی شبیه مادرشه لجباز و ی دنده اینجور مواقع به هیچ فکر نمیکنه بعدشم اون هوش فوقالعاده ای داره اگه بیاد هاگوارتز حسابی پیشرفت میکنه
@اما اون هنوز برای فهمیدن این ماجرا اماده نیست اون خیلی بچست طاقت شنیدنشون نداره
%اون قوی تر از چیزی که تو فکر میکنی
میدونم کوتاه بود به جاش امروز یه پارت دیگه هم میدم ♡
دلت میاد لایک نکنی♡
+واییی خدا پس کی میرسیم
&حالا چرا انقدر عجله داری
+اخه با کایلا قرار گزاشتیم توی مغازه اولیواندر همدیگرو ببینیم
&کایلا وینچل دختر شریک ارباب رو میگی
+اره همون منو اون دوستای صمیمیم از بچگی باهم بزرگ شدیم
بلاخره بعد دقایقی که بنظر من خیلی طول کشید رسیدیم از کالسکه پیاده شدیم و به سمت کافه ای که روش نوشته بود پاتیل درز دار رفتیم وقتی وارد شدیم دایی سوروس دیدم که داره برام دست تکون میده
+دایی تو اینجا چیکار میکنی
%واضح نیست اومدم ترو قبل رفتن ببینم دیگه البته با پدرتم یه صحبتی دارم
+باش راستی میشه بعد حرفت بیای پیشم دایی یچیزی هست که باید بهت بگم
%خیلی خوب فعلا با اماندا برید بشینید هرچی خاستید سفارش بدین منو پدرتم العان میایم
+باشه دایی بیا بریم اماندا زود باش
&اومدم وروجک صبر کن
ویو سوروس
%خوب برام نامه داده بودی مشکلی پیش اومده
@چیز مهمی هست که باید راجبش باهات حرف بزنم دامبلدور برای ا/ت نامه داده من که گفتم نمیخوام ا/ت از این قضیه چیزی بدونه
%بلاخره چی اون در هر صورت یه روزی میفهمه بهتره خودت بهش بگی تو که بهتر میشناسیش اون خیلی شبیه مادرشه لجباز و ی دنده اینجور مواقع به هیچ فکر نمیکنه بعدشم اون هوش فوقالعاده ای داره اگه بیاد هاگوارتز حسابی پیشرفت میکنه
@اما اون هنوز برای فهمیدن این ماجرا اماده نیست اون خیلی بچست طاقت شنیدنشون نداره
%اون قوی تر از چیزی که تو فکر میکنی
میدونم کوتاه بود به جاش امروز یه پارت دیگه هم میدم ♡
دلت میاد لایک نکنی♡
۳.۳k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.