part36
part36
دیانا: چشامو باز کردم هنوز تو بغل ارباب بودم سفت بغلت کرده بود نمیتونستم تکون بخورم به صورتش نگاه کردم موهاش ریخته بود تو صورتش بهش واقعن نمیخورد عصبی باشه ولی حرفایی که پشتش میزنن
هنوزم باورم نشده دیشب باهام چیکار کرد
چندساعت بعد
ارسلان: امروز بلیت داشتیم که بریم ایران رفتم یه سر شرکت و کارامو انجام دادم و برگشتم با دیانا وسایلمونو جمع کردیم حاضر شدیم و به سمت فرودگاه رفتیم
دیانا: سوار هواپیما بودیم از پنجره به ابرا نگاه میکردم هنوزم وقتی به دیشب فکر میکردم اعصابم خورد میشد هواپیما فرود اومدو با ماشین رسیدیم خونه دلم برای بچه ها تنگ شده بود تا رسیدیم اون پسر که مراقب بچه ها بود رفت تا نشستم کله بچه ها اومدن ازم سوال کردن
خیلی اتفاقای پشم ریزونی قراره بیوفته حالا شما بگید از پیجو رمان راضی هستید؟اگع راضی هستید 🤍اینو تو کامنتا بزارید
دیانا: چشامو باز کردم هنوز تو بغل ارباب بودم سفت بغلت کرده بود نمیتونستم تکون بخورم به صورتش نگاه کردم موهاش ریخته بود تو صورتش بهش واقعن نمیخورد عصبی باشه ولی حرفایی که پشتش میزنن
هنوزم باورم نشده دیشب باهام چیکار کرد
چندساعت بعد
ارسلان: امروز بلیت داشتیم که بریم ایران رفتم یه سر شرکت و کارامو انجام دادم و برگشتم با دیانا وسایلمونو جمع کردیم حاضر شدیم و به سمت فرودگاه رفتیم
دیانا: سوار هواپیما بودیم از پنجره به ابرا نگاه میکردم هنوزم وقتی به دیشب فکر میکردم اعصابم خورد میشد هواپیما فرود اومدو با ماشین رسیدیم خونه دلم برای بچه ها تنگ شده بود تا رسیدیم اون پسر که مراقب بچه ها بود رفت تا نشستم کله بچه ها اومدن ازم سوال کردن
خیلی اتفاقای پشم ریزونی قراره بیوفته حالا شما بگید از پیجو رمان راضی هستید؟اگع راضی هستید 🤍اینو تو کامنتا بزارید
۱۰.۶k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.