شاهدخت درد p18
شاهدخت درد p18
سوهی ویو
درست فکر کرده بودم بچه از من نیست و به احتمال زیاد از تهیونگ
انقدر عصبانی شدم که هجوم بردم سمت اتاق ا.ت
ا.ت: چیشد حامله ام؟
سوهی: باید بندازیش(عصبانی)
ا.ت: چ چ چرا(بغض)
سوهی: چون از اون تهیونگ عوضیه(داد)
ا.ت: ن. نمیخوا....
تا اومد ا.ت حرفشو تموم کنه سوهی دست ا.ت کشید و بردش نشوند تو ماشین و شروع به حرکت کرد
سوهی: من میرم دارو خونه قرص ضد بارداری بگیرم
سوهی ویو
همینطور که داشتم میرفتم گوشیم زنگ خورد
دستیارم از المان بود
(خب بچه ها باید بهتون یه توضیحی بدم اون بار اسلحه فقط یه نقشه بوده که سوهی ریخته تا تهیونگ رو عذاب بده و حرصش بده و الان دستیارش المانه تا خبر هارو بده)
دستیار سوهی: قربان فردا میخواد مثلا بیاد اسکله تا بارو تحویل بگیره ولی از هیچی خبر نداره
سوهی: مطمئنم برگرده کره تا 3 ماه واسم نقشع میکشه(پوزخند) ولی حقشه اون بیشرف همه چیمو ازم گرفت منم ثروتشو میگیرم
(بازهم یه توضیح بدم که برای این بار اسلحه ته یه پول خیلی زیادی داده)
سوهی: بهم خبرارو بدع خدافظ
رفتم دارو رو گرفتم و سوار ماشین شدم
سوهی: گرفتم رفتیم خونه باید مرتب بخوری بعد دوبارع تست بارداری بدی
ا.ت ویو
هیچی بهش نگفتم چون میترسیدم
ولی چطور بچه ای که از کسی که عاشقم هستم رو بندازم؟ من نمیتونم
رسیدن خونه سوهی به ا.ت قرص رو داد ا.ت خورد ولی تا سوهی رفت بالا اورد قرصو
فردا صبح
سوهی ویو
امروز روزیه که اون تهیونگ بیشرف حس باخت رو میچشه
ته ویو
امروز برای ساعت 4تو اسکله قرار داشتم تا بار اسلحمو بگیرم
ساعت 12 بود رفتم یه دوش یه ساعت گرفتم حاضر شدم ساعت 3 بود
راه افتادم سمت اسکله چون دور بود
وقتی رسیدم نیم ساعت صبر کردم و با صحنه ای که دیدم دیوونه شدم
دیدم که....
بچه ها احتملا یک یا دو پارتش مونده
حمایت کنید ممنون🤍
سوهی ویو
درست فکر کرده بودم بچه از من نیست و به احتمال زیاد از تهیونگ
انقدر عصبانی شدم که هجوم بردم سمت اتاق ا.ت
ا.ت: چیشد حامله ام؟
سوهی: باید بندازیش(عصبانی)
ا.ت: چ چ چرا(بغض)
سوهی: چون از اون تهیونگ عوضیه(داد)
ا.ت: ن. نمیخوا....
تا اومد ا.ت حرفشو تموم کنه سوهی دست ا.ت کشید و بردش نشوند تو ماشین و شروع به حرکت کرد
سوهی: من میرم دارو خونه قرص ضد بارداری بگیرم
سوهی ویو
همینطور که داشتم میرفتم گوشیم زنگ خورد
دستیارم از المان بود
(خب بچه ها باید بهتون یه توضیحی بدم اون بار اسلحه فقط یه نقشه بوده که سوهی ریخته تا تهیونگ رو عذاب بده و حرصش بده و الان دستیارش المانه تا خبر هارو بده)
دستیار سوهی: قربان فردا میخواد مثلا بیاد اسکله تا بارو تحویل بگیره ولی از هیچی خبر نداره
سوهی: مطمئنم برگرده کره تا 3 ماه واسم نقشع میکشه(پوزخند) ولی حقشه اون بیشرف همه چیمو ازم گرفت منم ثروتشو میگیرم
(بازهم یه توضیح بدم که برای این بار اسلحه ته یه پول خیلی زیادی داده)
سوهی: بهم خبرارو بدع خدافظ
رفتم دارو رو گرفتم و سوار ماشین شدم
سوهی: گرفتم رفتیم خونه باید مرتب بخوری بعد دوبارع تست بارداری بدی
ا.ت ویو
هیچی بهش نگفتم چون میترسیدم
ولی چطور بچه ای که از کسی که عاشقم هستم رو بندازم؟ من نمیتونم
رسیدن خونه سوهی به ا.ت قرص رو داد ا.ت خورد ولی تا سوهی رفت بالا اورد قرصو
فردا صبح
سوهی ویو
امروز روزیه که اون تهیونگ بیشرف حس باخت رو میچشه
ته ویو
امروز برای ساعت 4تو اسکله قرار داشتم تا بار اسلحمو بگیرم
ساعت 12 بود رفتم یه دوش یه ساعت گرفتم حاضر شدم ساعت 3 بود
راه افتادم سمت اسکله چون دور بود
وقتی رسیدم نیم ساعت صبر کردم و با صحنه ای که دیدم دیوونه شدم
دیدم که....
بچه ها احتملا یک یا دو پارتش مونده
حمایت کنید ممنون🤍
۳.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.