تو مال منی پارت8
.....ویو جیمین
ساعت ۷ نیم بود از قصر خارج شدم بع سمت شرکت آنجلا حرکت کردم ساعت ۸ بود هر چقدر زنگ میزدم جواب نمیداد ماشین رو پارک کردم و به سمت شرکت حرکت کردم بعد از چند دقیقه به اتاقش رسیدم همه رفته بودن در اتاق رو باز کردم که دیدم مشغول طراحی هس درو بستم چه جالب حتی الان هم متوجه حضورم نشده بود به سمت صندلی های جلو میز رفتم و نشستم بهش تماشا میکردم اون تنها خواهر من بود و زیبا ترین دختر توی اشراف زاده ها یهو سرشو بالا آورد تا رنگ قلمش رو عوض کنه ولی با دیدن من شوکه شد
آنجلا:یا جیمینا تو از کی اینجا ترسیدم(ترسیده)
جیمین:متوجه ساعت چنده؟
آنجلا:نگو که!
جیمین:متوجهی که چقدر زنگ زدم و نگرانت بودم برا جالبه حتی اومدم اتاقت و جلوی میزت نشستم ولی تو حتی حواست پرت نشد راستشو بگو چی دوباره تو رو به فکر انداخته
آنجلا:عاح ژوبرت جیمین باز که تو مچمو گرفتی!(بلند شده و داره وسایل هاشو جمع میکنه
جیمین:نا سلامتی برادرتم ها
آنجلا:بله بله صحیح راستی ژنرال های فرانسوی برای چی اومده بودن؟
جیمین:دعوت نامه آورده بودن دوهفته بعد مراسم بزرگی برگزار میشه که ولیعهد برای خودش همسر انتخاب میکنه
آنجلا:منظورت کیم تهیونگه؟!
جیمین:تو از کجا میشناسی؟!
آنجلا:اون دیگه یکی از سفیر های برندمه(سرشو تکون میده)
جیمین:شوخی میکنی دیگع؟
آنجلا: قرار داد روی میزه بردار بخون منم اینارو جمع کنم
&که جیمین قرار داد رو برداشت و خوند باورش نمیشد
آنجلا:تموم شد بریم .... جیمینا؟!
جیمین:واووو باور نکردنیه فکر کن کل دنیا بفهمه که جذاب ترین پرنس فرانسه با زیبا ترین پرنسس انگلیس قرارداد بسته واو
آنجلا:دیگه بریم!(خنده)
جیمین: بریم(خنده)
& که هردو از شرکت خارج شدن و به سمت ویلا حرکت کردن
شرط پارت بعد70لایک و100کامنت💗✨
ساعت ۷ نیم بود از قصر خارج شدم بع سمت شرکت آنجلا حرکت کردم ساعت ۸ بود هر چقدر زنگ میزدم جواب نمیداد ماشین رو پارک کردم و به سمت شرکت حرکت کردم بعد از چند دقیقه به اتاقش رسیدم همه رفته بودن در اتاق رو باز کردم که دیدم مشغول طراحی هس درو بستم چه جالب حتی الان هم متوجه حضورم نشده بود به سمت صندلی های جلو میز رفتم و نشستم بهش تماشا میکردم اون تنها خواهر من بود و زیبا ترین دختر توی اشراف زاده ها یهو سرشو بالا آورد تا رنگ قلمش رو عوض کنه ولی با دیدن من شوکه شد
آنجلا:یا جیمینا تو از کی اینجا ترسیدم(ترسیده)
جیمین:متوجه ساعت چنده؟
آنجلا:نگو که!
جیمین:متوجهی که چقدر زنگ زدم و نگرانت بودم برا جالبه حتی اومدم اتاقت و جلوی میزت نشستم ولی تو حتی حواست پرت نشد راستشو بگو چی دوباره تو رو به فکر انداخته
آنجلا:عاح ژوبرت جیمین باز که تو مچمو گرفتی!(بلند شده و داره وسایل هاشو جمع میکنه
جیمین:نا سلامتی برادرتم ها
آنجلا:بله بله صحیح راستی ژنرال های فرانسوی برای چی اومده بودن؟
جیمین:دعوت نامه آورده بودن دوهفته بعد مراسم بزرگی برگزار میشه که ولیعهد برای خودش همسر انتخاب میکنه
آنجلا:منظورت کیم تهیونگه؟!
جیمین:تو از کجا میشناسی؟!
آنجلا:اون دیگه یکی از سفیر های برندمه(سرشو تکون میده)
جیمین:شوخی میکنی دیگع؟
آنجلا: قرار داد روی میزه بردار بخون منم اینارو جمع کنم
&که جیمین قرار داد رو برداشت و خوند باورش نمیشد
آنجلا:تموم شد بریم .... جیمینا؟!
جیمین:واووو باور نکردنیه فکر کن کل دنیا بفهمه که جذاب ترین پرنس فرانسه با زیبا ترین پرنسس انگلیس قرارداد بسته واو
آنجلا:دیگه بریم!(خنده)
جیمین: بریم(خنده)
& که هردو از شرکت خارج شدن و به سمت ویلا حرکت کردن
شرط پارت بعد70لایک و100کامنت💗✨
۳۲.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.