〔آخرین اشتباه〕
Last part
[*میبینم که کیم به سیم آخر زده][-دهنتو ببند لیانا چی میخای]سمت آتیش تو اتاق رفت و حلقه کاپلی که از دست ا/ت دراورد و با حلقه تو دست جونگ کوک ست بود و تو آتیش انداخت[*میخاستم آخر عمر ا/ت رو ببینم بیچاره چیکارش کردی اینقدر ساکت و مظلوم شده]به سمت ا/ت اشاره کرد....تهیونگ نگاهشو به سمت ا/ت که مظلوم بهشون خیره شده بود داد[-داره تاوان کاری که با کیم تهیونگ کرده و پس میده مشکلش چیه؟درضمن من یادم نیست که بهت گفته باشم بدون اجازه بیای تو اتاق بهت گفتم بری بالا سر جونگ کوک][*بیخیال تهیونگ ما که این حرفا رو نداریم مگه نه؟ اونم گذاشتم بالا سرش بمونن][-اما من دارم..برو بیرون و تا وقتی نگفتم نیا]سرشو پایین انداخت راشو کشید رفت
دست ا/ت رو بازش کرد اینقدر ضعیف بود تا گره اش باز شد افتاد بغل تهیونگ خیلی سرد از بغلش آوردش پایین و دستشو کشید سمت اتاقی رفت که به صدای ناله های داخلش نزدیک تر میشدن
با هر قدمی که برمییداشتن یه قطره از چشماش میریخت دیدن جونگ کوکی که از درد شلاق به خودش پیچیده از همه چی دردناک تر بود[-شماها فعلا کاری باهاتون ندارم]همه رفتن و فقط ا/ت و تهیونگ و جونگ کوک مونده بودن
ا/ت نگاهش به سمت چاقو هایی با سایزهای مختلف و شکل های مختلف رفت نقشه ای که تو سرش کشید بی نقص بود و برای همیشه از شر تهیونگ خلاص میشد گریه اش بند اومد تهیونگ پنج قدم جلوتر رفت[-میبینی؟این همونیه که جامو گرفته!همون بیشرفی که کل روز چشمم به عکسش بود...بنظرت چرا ا/ت؟چون تویه عوضی کنارش بودی تو عکس[+ما برای هم نبودیم تهیونگ]جونگ کوک از درد در حال بیهوش شدن بود[_ا/ت.....ازت...خواهش..میکنم..برو][+نه جونگ کوک ایندفعه حقمون و میگیرم بهت قول میدم]بدو به سمت چاقو رفت تیز ترین چاقو رو برداشت صدای خنده های تهیونگ بلند شد ولی ا/ت جرعتش بیشتر شد چاقو رو به سمت تهیونگ گرفت[+ایندفعه بهت آسون نمیگیرم کیم تهیونگ و به زندگی با دوست پسرم ادامه میدم البته بدون تو] چاقو رو اورد پابین آهسته به سمت تهیونگ رفت دوقدمی تهیونگ سرعتشو بیشتر کرد و چاقو رو تو قلب تهیونگ فرو کرد دستای تهوینگ که میخاستن مانع وارد شدن چاقو بشن تا الان خونی شده بودن ایندفعه ا/ت خنده کرد[+الان دیگه من بردم کیم تهیونگ......مرسی که تا اینجا بهم وفادار بودی بیب اما دیگه حالم ازت بهم میخوره]دستشو از رو چاقو برداشت تهیونگ رو زانوهاش افتاد اما ا/ت فارغ از همه چی به سمت جونگ کوک رفت و دستاشو باز کرد همدیگه رو بغل کردن[+دیگه راحت شدیم جونگ کوک]با همه درداش ا/ت رو بغل کرد و بیخیال از اینکه چه اتفاقی افتاده لبخند گرمی زد...
<دوسال بعد>
[+عاشقت بودم توعم عاشق من بودی اما عشقت از سر هوس بود عزیزکم خوب بخوابی]
[_هیچکسو ندیدم اینقد عاشق باشه]
[+شب اولی که دیدمش نگاش کردم و براش مردم عشق با چیزی که فکر میکنن فرق داره کی ازش جون سالم به در برده تو دلم داد میزدم"نجاتم بدین عاشق شدم"]
[+ولی میبینی چیشد ازش جدا شدم نابود شده بودم تا وقتی تو پیدات شد]
[_من هیچ وقت تنهات نمیذارم بیب]
[+تهیونگم همینو میگفت]
[+ازت متنفرم جئون]
[+تو منو عاشق خودت کردی و الان دیوونتم هیچ روانپزشکی هم خوبم نمیکنه]
پسرک به سمت دختر رفت لبشو مک ارومی زد
[_من چی؟من که میدونم چطور خوبت کنم]
[+معلومه]
ا/ت برای بار هزارم بوسه ای رو سنگ قبرش گذاشت و هردو با قبر تهیونگ خداحافظی کردن
پایان قصه مونننن امیدوارم خوشتون بیاددد
[*میبینم که کیم به سیم آخر زده][-دهنتو ببند لیانا چی میخای]سمت آتیش تو اتاق رفت و حلقه کاپلی که از دست ا/ت دراورد و با حلقه تو دست جونگ کوک ست بود و تو آتیش انداخت[*میخاستم آخر عمر ا/ت رو ببینم بیچاره چیکارش کردی اینقدر ساکت و مظلوم شده]به سمت ا/ت اشاره کرد....تهیونگ نگاهشو به سمت ا/ت که مظلوم بهشون خیره شده بود داد[-داره تاوان کاری که با کیم تهیونگ کرده و پس میده مشکلش چیه؟درضمن من یادم نیست که بهت گفته باشم بدون اجازه بیای تو اتاق بهت گفتم بری بالا سر جونگ کوک][*بیخیال تهیونگ ما که این حرفا رو نداریم مگه نه؟ اونم گذاشتم بالا سرش بمونن][-اما من دارم..برو بیرون و تا وقتی نگفتم نیا]سرشو پایین انداخت راشو کشید رفت
دست ا/ت رو بازش کرد اینقدر ضعیف بود تا گره اش باز شد افتاد بغل تهیونگ خیلی سرد از بغلش آوردش پایین و دستشو کشید سمت اتاقی رفت که به صدای ناله های داخلش نزدیک تر میشدن
با هر قدمی که برمییداشتن یه قطره از چشماش میریخت دیدن جونگ کوکی که از درد شلاق به خودش پیچیده از همه چی دردناک تر بود[-شماها فعلا کاری باهاتون ندارم]همه رفتن و فقط ا/ت و تهیونگ و جونگ کوک مونده بودن
ا/ت نگاهش به سمت چاقو هایی با سایزهای مختلف و شکل های مختلف رفت نقشه ای که تو سرش کشید بی نقص بود و برای همیشه از شر تهیونگ خلاص میشد گریه اش بند اومد تهیونگ پنج قدم جلوتر رفت[-میبینی؟این همونیه که جامو گرفته!همون بیشرفی که کل روز چشمم به عکسش بود...بنظرت چرا ا/ت؟چون تویه عوضی کنارش بودی تو عکس[+ما برای هم نبودیم تهیونگ]جونگ کوک از درد در حال بیهوش شدن بود[_ا/ت.....ازت...خواهش..میکنم..برو][+نه جونگ کوک ایندفعه حقمون و میگیرم بهت قول میدم]بدو به سمت چاقو رفت تیز ترین چاقو رو برداشت صدای خنده های تهیونگ بلند شد ولی ا/ت جرعتش بیشتر شد چاقو رو به سمت تهیونگ گرفت[+ایندفعه بهت آسون نمیگیرم کیم تهیونگ و به زندگی با دوست پسرم ادامه میدم البته بدون تو] چاقو رو اورد پابین آهسته به سمت تهیونگ رفت دوقدمی تهیونگ سرعتشو بیشتر کرد و چاقو رو تو قلب تهیونگ فرو کرد دستای تهوینگ که میخاستن مانع وارد شدن چاقو بشن تا الان خونی شده بودن ایندفعه ا/ت خنده کرد[+الان دیگه من بردم کیم تهیونگ......مرسی که تا اینجا بهم وفادار بودی بیب اما دیگه حالم ازت بهم میخوره]دستشو از رو چاقو برداشت تهیونگ رو زانوهاش افتاد اما ا/ت فارغ از همه چی به سمت جونگ کوک رفت و دستاشو باز کرد همدیگه رو بغل کردن[+دیگه راحت شدیم جونگ کوک]با همه درداش ا/ت رو بغل کرد و بیخیال از اینکه چه اتفاقی افتاده لبخند گرمی زد...
<دوسال بعد>
[+عاشقت بودم توعم عاشق من بودی اما عشقت از سر هوس بود عزیزکم خوب بخوابی]
[_هیچکسو ندیدم اینقد عاشق باشه]
[+شب اولی که دیدمش نگاش کردم و براش مردم عشق با چیزی که فکر میکنن فرق داره کی ازش جون سالم به در برده تو دلم داد میزدم"نجاتم بدین عاشق شدم"]
[+ولی میبینی چیشد ازش جدا شدم نابود شده بودم تا وقتی تو پیدات شد]
[_من هیچ وقت تنهات نمیذارم بیب]
[+تهیونگم همینو میگفت]
[+ازت متنفرم جئون]
[+تو منو عاشق خودت کردی و الان دیوونتم هیچ روانپزشکی هم خوبم نمیکنه]
پسرک به سمت دختر رفت لبشو مک ارومی زد
[_من چی؟من که میدونم چطور خوبت کنم]
[+معلومه]
ا/ت برای بار هزارم بوسه ای رو سنگ قبرش گذاشت و هردو با قبر تهیونگ خداحافظی کردن
پایان قصه مونننن امیدوارم خوشتون بیاددد
۱۱.۰k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.