بازی شیرین پارت ۴ 💗💖(:
+ منو اون پسر جذابه اومدیم تو پذیرایی و نشستیم رو مبل .
_ خب کوچولو از اول تا آخر برام تعریف میکنی این گوش ها چیه ؟ اینجا چیکار میکنی ؟
+ خب باشه بهت میگم ولی قول بده بهم نخندی و باور کنی !
_ اوکی بگو .
+ تمام ماجرا رو گفتم نزدیک ۱ ساعتی گذشت تا تعریف کردم .
* جیهوپ بعد حرفایه هانیل به فکر فرو رفت بعد چند مین شروع کرد .
_ باشه من بهت اکسیر رو میدم ولی تو در عوضش برام چیکار میکنی ؟
+ هر کاری که از دستم بر بیاد !
البته اگه بر بیاد .
_ نترس بر میاد مم بهت اکسیر رو میدم وتو باید به جاش خدمتکار عمارتم بشی !
+ چیی ؟
_ آره مگه تو اکسیرو نمیخوای ؟
+ م..من ... اوفف باشه .
_ خوبه بهت لباس خدمتکاری رو میدم .
+ نه ببین من خودم لباس دارم .
خواهش میکنم بزار خودم لباس بپوشم .
_ باشه ولی باید لباسی که میخوای بپوشی رو ببینم .
+ باشه ولی باید برم خونم تا بیارمش
_ بادیگارد ها آوردن بعدم یه جوری میگی انگار یه کلکسیون لباس داری کلا ۲ دست بیشتر نبود .
+ آهان باشه
_ اجوماااااا
اجوما : بله پسرم ؟
_ این خدمتکار جدیده اتاقشو نشونش بده .
اجوما : باشه پسرم
+ دنبال اون خانوم مسن راه افتادم ....
اجوما : بیا دخترم اینجا اتاقته !
+ ممنون ما...اجوما !
اجوما : میتونی صدام کنی مامان عزیزم 😊
+ مرسی مامان .
اجوما رفت لباسو پوشیدم ( اسلاید ۲ ) جوراب شلواریم که مشکی بود روهم پوشیدم و بوتایه مشکیم رو پام کردم و موهامو بالا بستم و رفتم پیش جیهوپ .
_ لباست خوبه باشه اینارو بپوش .
+ مرسییییییی ! 😁😁😁 خب حالا میشه بهم اکسیر رو بدی ؟
_ ها ؟ آره بیا !
+ دنبالش رفتم که رسیدیم به در وارد شد ولی اکسیر نبود
_ اکسیر کو ؟
چانگگگگگگگ !
چانگ : بله ارباب ؟
_ اکسیر کو ؟
چانگ : ارباب ی..یکی از خ...خدمتکارا ج...جاسوس بوده و اکسیرو دزدیده ! ( لکنت )
+_ چییییییی ؟
_ پس توووو اینجاااااا چیییی بودیییییی؟؟؟ ( داد )
چانگ : ارباب.....
_ خفه گمشو برو اون اکسیرو پیدا کن .
+ اگه اکسیرو پیدا نکنی زندگی رو واست جهنم میکنم .( بغض )
بعدم رفتم پیش اجوما بهم گفت برم حیاط رو مرتب کنم رفتم ولی داشت بارون میومد .
که یهو .....
ادامه دارد ....
_ خب کوچولو از اول تا آخر برام تعریف میکنی این گوش ها چیه ؟ اینجا چیکار میکنی ؟
+ خب باشه بهت میگم ولی قول بده بهم نخندی و باور کنی !
_ اوکی بگو .
+ تمام ماجرا رو گفتم نزدیک ۱ ساعتی گذشت تا تعریف کردم .
* جیهوپ بعد حرفایه هانیل به فکر فرو رفت بعد چند مین شروع کرد .
_ باشه من بهت اکسیر رو میدم ولی تو در عوضش برام چیکار میکنی ؟
+ هر کاری که از دستم بر بیاد !
البته اگه بر بیاد .
_ نترس بر میاد مم بهت اکسیر رو میدم وتو باید به جاش خدمتکار عمارتم بشی !
+ چیی ؟
_ آره مگه تو اکسیرو نمیخوای ؟
+ م..من ... اوفف باشه .
_ خوبه بهت لباس خدمتکاری رو میدم .
+ نه ببین من خودم لباس دارم .
خواهش میکنم بزار خودم لباس بپوشم .
_ باشه ولی باید لباسی که میخوای بپوشی رو ببینم .
+ باشه ولی باید برم خونم تا بیارمش
_ بادیگارد ها آوردن بعدم یه جوری میگی انگار یه کلکسیون لباس داری کلا ۲ دست بیشتر نبود .
+ آهان باشه
_ اجوماااااا
اجوما : بله پسرم ؟
_ این خدمتکار جدیده اتاقشو نشونش بده .
اجوما : باشه پسرم
+ دنبال اون خانوم مسن راه افتادم ....
اجوما : بیا دخترم اینجا اتاقته !
+ ممنون ما...اجوما !
اجوما : میتونی صدام کنی مامان عزیزم 😊
+ مرسی مامان .
اجوما رفت لباسو پوشیدم ( اسلاید ۲ ) جوراب شلواریم که مشکی بود روهم پوشیدم و بوتایه مشکیم رو پام کردم و موهامو بالا بستم و رفتم پیش جیهوپ .
_ لباست خوبه باشه اینارو بپوش .
+ مرسییییییی ! 😁😁😁 خب حالا میشه بهم اکسیر رو بدی ؟
_ ها ؟ آره بیا !
+ دنبالش رفتم که رسیدیم به در وارد شد ولی اکسیر نبود
_ اکسیر کو ؟
چانگگگگگگگ !
چانگ : بله ارباب ؟
_ اکسیر کو ؟
چانگ : ارباب ی..یکی از خ...خدمتکارا ج...جاسوس بوده و اکسیرو دزدیده ! ( لکنت )
+_ چییییییی ؟
_ پس توووو اینجاااااا چیییی بودیییییی؟؟؟ ( داد )
چانگ : ارباب.....
_ خفه گمشو برو اون اکسیرو پیدا کن .
+ اگه اکسیرو پیدا نکنی زندگی رو واست جهنم میکنم .( بغض )
بعدم رفتم پیش اجوما بهم گفت برم حیاط رو مرتب کنم رفتم ولی داشت بارون میومد .
که یهو .....
ادامه دارد ....
۴.۲k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.