دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۹۷
arslwn
رسیدیم بیمارستان دیدم دیانا نشسته دارع گریه میکنه نیکا داش دلداریش میداد
ممد نشسته بود سرشو گرفته بود بین دستاش
ترسیده بودم
محراب : چیشده نکنه مرده؟
ممد : عه شما کی اومدید
ارسلان :چیشده پیمان خوبه
یهو دیدم دیانا اومد سمتم زد تو گوشم
دیانا : خیلی بیشوری اگه بمیره میخای جواب خانوادشو چی بدی
هاننننن
اگه براش اتفاقی بیوفته خودم میکشمت
diyana
زنگ زده بودم ۱۱۰ بیاد بالاخره اومدن
پلیس : سلام خسته نباشید
دیانا : سلام
پلیس : زنگ زده بودید برا قتل
درسته
دیانا : بله
جناب سرهنگ ایشون برداشتن نامزد منن سرشو کوبونده به جدول الان نامزد من بخاطر ایشون تو کماعه
پلیس : شکایت دارید
دیانا : بله
پلیس : بفرمایید اینجا رو امضا کنید
رو کرد سمت ارسلان: شما هم باید با من بیاید
ارسلان : چ.چ.چشم
دیانا : امضا کردم به ارسلان دستبند زدن بردنش ممد با عصبانیت نگام میکرد
که محراب گف : واقعا که دیانا حداقل بخاطر رفاقتی که بینتون بود این کارو نمیکردی
دیانا : اگه پیمان بمیره باید اعدام بشه
منم رضایت بدم مادر پدرش رضایت نمیدن
پس زود تر خودم این کارو کردم
محراب : واقعا که
ممد : بیا بریم محراب منه خر نگران این بودم که تو بیمارستان تنها نباشه
برا متاسفم
دیانا : منم برا شما متاسفم
ممد رف منم نشستم
نمیونستم کارم درسته یا نه....
ادامه دارد....
پارت ۹۷
arslwn
رسیدیم بیمارستان دیدم دیانا نشسته دارع گریه میکنه نیکا داش دلداریش میداد
ممد نشسته بود سرشو گرفته بود بین دستاش
ترسیده بودم
محراب : چیشده نکنه مرده؟
ممد : عه شما کی اومدید
ارسلان :چیشده پیمان خوبه
یهو دیدم دیانا اومد سمتم زد تو گوشم
دیانا : خیلی بیشوری اگه بمیره میخای جواب خانوادشو چی بدی
هاننننن
اگه براش اتفاقی بیوفته خودم میکشمت
diyana
زنگ زده بودم ۱۱۰ بیاد بالاخره اومدن
پلیس : سلام خسته نباشید
دیانا : سلام
پلیس : زنگ زده بودید برا قتل
درسته
دیانا : بله
جناب سرهنگ ایشون برداشتن نامزد منن سرشو کوبونده به جدول الان نامزد من بخاطر ایشون تو کماعه
پلیس : شکایت دارید
دیانا : بله
پلیس : بفرمایید اینجا رو امضا کنید
رو کرد سمت ارسلان: شما هم باید با من بیاید
ارسلان : چ.چ.چشم
دیانا : امضا کردم به ارسلان دستبند زدن بردنش ممد با عصبانیت نگام میکرد
که محراب گف : واقعا که دیانا حداقل بخاطر رفاقتی که بینتون بود این کارو نمیکردی
دیانا : اگه پیمان بمیره باید اعدام بشه
منم رضایت بدم مادر پدرش رضایت نمیدن
پس زود تر خودم این کارو کردم
محراب : واقعا که
ممد : بیا بریم محراب منه خر نگران این بودم که تو بیمارستان تنها نباشه
برا متاسفم
دیانا : منم برا شما متاسفم
ممد رف منم نشستم
نمیونستم کارم درسته یا نه....
ادامه دارد....
۵۵۹
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.