Vimin
Part 15🖤
ویو تهیونگ:
دو هفته از زمان مرگ پدرم میگذره..توی این زمان سعی کردم همه جوره کنار خانوادم باشم و ازشون مراقبت کنم....من الان صاحب تمام دارایی ها و اموال پدرمم..و نباید بزارم که هیچ جوره هیچ ضعفی توی این باند باشه.. و مثل پدم بچرخونمش...
توی افکار خودش غرق بود که یاد جیمین افتاد؛
+این بشر کجا غیبش زده.. توی این دوهفته هیچ خبری ازش نشده..
الان کجاس چه بلایی سرش اومده.. اون شبی که هوبر گرفیتم و خواستیم برگردیم.. بعد من چه بلایی سر اون اومد...
داشت با خودش حرف میزد که با صدای تق تق در به خودش اومد..
+بیا تو..
/دستیار شخصی ته(سونگ هو)
/سلام اقای کیم...
این کلید اتاق زیر زمینه.. که پدرتون قبل از مرگش به من داد تا بهتون بدم..
+کلید کجاس؟!
/ اتاق اصلی زیرزمین...
بهتره خودتون برین نگاهش کنین..
+باشه...
کارایی که گفتمو انجام دادی؟!
/بله.. اعلامیه استخدام خدمه جدید برای عمارتو پخش کردم...
+خوبه...
...............................................
ویو جیمین:
از شدت خستگی و کمر درد دیگه پاهام جون نداشت.....این بدبختی برای با امگا ها عادیه..باید هرروز در حد مرگ کار کنیم تا بتونیم خرجمونو بدیم....ولی آلفا ها همین جوری بشینن تماشا کنن.....
داشت به آلفاها فک میکرد که یهو یاد تهیونگ افتاد...
کجاس ...از اون شبی که یهو غیبش زد دیگه خبری ازش ندارم.....
ولی خدایی با همه آلفاهای دیگه فرق داشت..
نهنههه امکان نداره فرق داشته باشه..اکر میفهمید من امگام اونم اذیتم میکرد..
رسید جلو در خونه قدیمش.. و مثل همیشه اونجا جونکوک و ا/ت منتظرش بودن..
از خستگی خودشو روی مبل انداخت وصداهایی از خودش تولید می کرد که اثرات خستگی بودن...
_اااااای اخخخخ سلامم
÷جونکوک
∆ا/ت
÷سلاام
∆سلامم.. خسته نباشی..
_مرسییی اااای دارم میمیرم..وااخ
ا/ت با یه لیوان شربت خنک بغلش نشست و شروع به ماساژ دادن شونه هاش کرد....
(واینجا نگاه های چپ چپ جونکوک به ات رو داریم... چون جونکوک از ا/ت خوشش میاید .. ولی ا/ت نمیدونه..)
continues ✌️
عشقام ببخشید این چند وقت که نبودم یکم سرم شلوغ بود... و من تابستون کنکور دارم.. ببخشید مشغول درس خوندن بودم..🖤🥀
ولی دیگه از این به بعد براتون میزارم... 💟
این پارت پایان فصل اول بود.
از فصل دومشو امشب براتون میزارم.💟
لایک و کامنت یادتون نره..♥️
فداتون شم ..♥️
ویو تهیونگ:
دو هفته از زمان مرگ پدرم میگذره..توی این زمان سعی کردم همه جوره کنار خانوادم باشم و ازشون مراقبت کنم....من الان صاحب تمام دارایی ها و اموال پدرمم..و نباید بزارم که هیچ جوره هیچ ضعفی توی این باند باشه.. و مثل پدم بچرخونمش...
توی افکار خودش غرق بود که یاد جیمین افتاد؛
+این بشر کجا غیبش زده.. توی این دوهفته هیچ خبری ازش نشده..
الان کجاس چه بلایی سرش اومده.. اون شبی که هوبر گرفیتم و خواستیم برگردیم.. بعد من چه بلایی سر اون اومد...
داشت با خودش حرف میزد که با صدای تق تق در به خودش اومد..
+بیا تو..
/دستیار شخصی ته(سونگ هو)
/سلام اقای کیم...
این کلید اتاق زیر زمینه.. که پدرتون قبل از مرگش به من داد تا بهتون بدم..
+کلید کجاس؟!
/ اتاق اصلی زیرزمین...
بهتره خودتون برین نگاهش کنین..
+باشه...
کارایی که گفتمو انجام دادی؟!
/بله.. اعلامیه استخدام خدمه جدید برای عمارتو پخش کردم...
+خوبه...
...............................................
ویو جیمین:
از شدت خستگی و کمر درد دیگه پاهام جون نداشت.....این بدبختی برای با امگا ها عادیه..باید هرروز در حد مرگ کار کنیم تا بتونیم خرجمونو بدیم....ولی آلفا ها همین جوری بشینن تماشا کنن.....
داشت به آلفاها فک میکرد که یهو یاد تهیونگ افتاد...
کجاس ...از اون شبی که یهو غیبش زد دیگه خبری ازش ندارم.....
ولی خدایی با همه آلفاهای دیگه فرق داشت..
نهنههه امکان نداره فرق داشته باشه..اکر میفهمید من امگام اونم اذیتم میکرد..
رسید جلو در خونه قدیمش.. و مثل همیشه اونجا جونکوک و ا/ت منتظرش بودن..
از خستگی خودشو روی مبل انداخت وصداهایی از خودش تولید می کرد که اثرات خستگی بودن...
_اااااای اخخخخ سلامم
÷جونکوک
∆ا/ت
÷سلاام
∆سلامم.. خسته نباشی..
_مرسییی اااای دارم میمیرم..وااخ
ا/ت با یه لیوان شربت خنک بغلش نشست و شروع به ماساژ دادن شونه هاش کرد....
(واینجا نگاه های چپ چپ جونکوک به ات رو داریم... چون جونکوک از ا/ت خوشش میاید .. ولی ا/ت نمیدونه..)
continues ✌️
عشقام ببخشید این چند وقت که نبودم یکم سرم شلوغ بود... و من تابستون کنکور دارم.. ببخشید مشغول درس خوندن بودم..🖤🥀
ولی دیگه از این به بعد براتون میزارم... 💟
این پارت پایان فصل اول بود.
از فصل دومشو امشب براتون میزارم.💟
لایک و کامنت یادتون نره..♥️
فداتون شم ..♥️
۷.۷k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.