پارت ۲
پارت ۲
______________________________________________________________________
حدوداً نُه ماه گذشته ویستریا هر روز صبح تا شب دم در عمارت مینشست و منتظر برادرش بود.
روی زمین نشسته بود و داشت روی خاک تصویر گربه ای که روی درخت خوابش برده بود رو میشکید.
کوهاکو آروم آروم نزدیک شد و سرش رو نوازش کرد.
ویستریا*با ذوق*:اونی چان برگشتی. *پرید تو بغلش*
کوهاکو:آره سالم برگشتم، * تو دلش:فقط بخاطر تو بود که تونستم از آزمون زنده برگردم* خب وقتی من نبودم چه اتفاقایی افتاد؟ *دارن میرن تو عمارت*
ویستریا: کورو (برادر کوچیک ویستریا) یاد گرفته حرف بزنه من یادش دادم بگه اونی چان و.....
خدمتکار *با عجله*: بانو بانو... آقا.. آ.. ارباب جوان برگشتن زود باشین
مادر با عجله میدو تا حیاط :اوه کوهاکو پسرم*با اشک*
مادر بزرگ:زود عینک منو بیارید واقعا خود کوهاکو هست؟
پدر:آفرین بهت افتخار میکنم کوهاکو *میزنه به کمرش*
مادر:پسرم حتما خسته ای بیاریم داخل، برات میگم غذای مقوی درست کنن.
*چند ساعت بعد*
ویستریا:واااای داداش این کلاغه میتونه حرف بزنه
کلاغ:ویستریا غار ویستریا
کوهاکو :ها الان یادم امد *از تو وسایلش یه کیسه گل گلیسین در اورد داد ویستریا* اینم اون چیزی بود که قولش رو داده بود
ویستریا: ممنونم داداش
حمایت نشه؟
لایک فالو یادت نره تو پارت ها آینده قرار خیلی باحال بشه پس دنبالمون کنید. فردا پارت سه رو میذارم. قراره از پارت چهار قضیه خیلی جنجالی بشه.
______________________________________________________________________
حدوداً نُه ماه گذشته ویستریا هر روز صبح تا شب دم در عمارت مینشست و منتظر برادرش بود.
روی زمین نشسته بود و داشت روی خاک تصویر گربه ای که روی درخت خوابش برده بود رو میشکید.
کوهاکو آروم آروم نزدیک شد و سرش رو نوازش کرد.
ویستریا*با ذوق*:اونی چان برگشتی. *پرید تو بغلش*
کوهاکو:آره سالم برگشتم، * تو دلش:فقط بخاطر تو بود که تونستم از آزمون زنده برگردم* خب وقتی من نبودم چه اتفاقایی افتاد؟ *دارن میرن تو عمارت*
ویستریا: کورو (برادر کوچیک ویستریا) یاد گرفته حرف بزنه من یادش دادم بگه اونی چان و.....
خدمتکار *با عجله*: بانو بانو... آقا.. آ.. ارباب جوان برگشتن زود باشین
مادر با عجله میدو تا حیاط :اوه کوهاکو پسرم*با اشک*
مادر بزرگ:زود عینک منو بیارید واقعا خود کوهاکو هست؟
پدر:آفرین بهت افتخار میکنم کوهاکو *میزنه به کمرش*
مادر:پسرم حتما خسته ای بیاریم داخل، برات میگم غذای مقوی درست کنن.
*چند ساعت بعد*
ویستریا:واااای داداش این کلاغه میتونه حرف بزنه
کلاغ:ویستریا غار ویستریا
کوهاکو :ها الان یادم امد *از تو وسایلش یه کیسه گل گلیسین در اورد داد ویستریا* اینم اون چیزی بود که قولش رو داده بود
ویستریا: ممنونم داداش
حمایت نشه؟
لایک فالو یادت نره تو پارت ها آینده قرار خیلی باحال بشه پس دنبالمون کنید. فردا پارت سه رو میذارم. قراره از پارت چهار قضیه خیلی جنجالی بشه.
۱.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.