« ددی جذاب من »
« #ددی_جذاب_من »
#پارت11
(بک هیون که خیلی عصبی شده بود دستور حمله داد و خودش هم با تهیونگ در گیر شد)
ته: به پسر کوچولوم قول دادم سالم باشم و وقتی قول میدم سرش هستم بیخودی تلاش نکن
بک هیون: به زخم روی تنت نگاه کن چه شاهکاری انداختم روش
(تهیونگ به شکمش نگاه کرد پوزخندی زد و بلیز مشکی و خونیش رو درآورد و بک هیون هم همینطور)
(حالا این دو نفر با تن لخت مبارزه میکردن)(شلوار پاشون نگران نباشید و منحرف نشید)
(بعد از چند ساعت مبارزه این دو مرد صدای گلوله اومد و همه به این دو نفر نگاه کردن)
(درست اون کیم تهیونگ بود اسلحه به دستش و مستقیم شلیک کرده بود به قلب بک هیون)
ته:چیه هوم؟بهت که گفتم ب پسر کوچولوم قول دادم که سالم باشم چی شد؟ آخرش تو کم اوردی (خنده) بای بای
ته:شما ها این هارو جمع کنید زود
بادیگارد ها: چشم
ته:(سریع رفتمحموم زخم شکمم رو پانسمان کردم لباسام رو عوض کردم رفتم پیش کوک) پسرم من اومدم(لبخند)
کوک:(محکم ته رو بغل کرد)
ته:اومدم پسر کوچولوم بهت قول داده بودم میام(لبخند)
کوک: خیلی ترسیدم بابا(آروم و سرش رو برد تو گردن ته)
ته:(محکم کوک رو بغل کرد و از زیرزمین بیرون اومدن و بردتش توی اتاق و روی تخت دراز کشیدن)
کوک:تو خوبی؟ درد نداری؟(نگران)
ته:نه کوچولو بیا یکم بخوابیم میدونمخسته ای
کوک:تو رفتی دعوا من خسته باشم؟
ته:(خنده)
کوک:(محو خنده ته شده بود)
ته: خوب پسر کوچولوم بیا بخوابیم (آروم و لبخند)
کوک:چشم
ته:فردا شب میخوام ببرمت جایی
کوک:کجا؟
ته:سوپرایز(لبخند)
کوک:ازت ممنونم
ته:چرا عزیزم؟
کوک:دوسال مواظبم بودی
ته:مواظبت بودم و هستم و خواهم بود پسرم
کوک:مرسی(محکم بغلش کرد)
ته:(لبخند)
کوک:(آروم خوابش میبره)
ته:(روی گونش بوسه میزنه و اونم میخوابه)
(پرش صبح)
{صبح بود هردوشون همزمان بیدار شدن}
کوک:صبح بخیر ددی(خوایالود)
ته:چ..چی ددی؟
کوک:اره دیگه به جای اینکه بابا صدات کنم میگم ددی راحت ترم
ته:باشه کوچولوم(لبخند و روی سر ته بوسه زد)
کوک:خوابم میاد(خوابالود)
ته:میخوای بیشتر بخوابی عزیزم؟
کوک:اره(کیوت)
ته:(دلم براش ضعف رفت خیلی کیوت شده بود روی گونش بوسه زدم) اینقدر کیوت نشو
کوک:چرا؟(کیوت)
ته؛چون میخورمت
کوک:(خنده )
ته:پاشو ببینم بدو
کوک:ددی گفتی میزاری بخوابم
ته:نه نه باید پاشی
کوک:نمیخوام(لجباز)
ته:باز شروع کردی کوک؟خودم باید دست به کار شم
کوک:منظورت....
{ته کوک رو انداخت روی شونش}
کوک:عههههه ددی نکننننن(خنده)
ته:هیچی نگو ببینم هنوز عمو شوگات خوابه
کوک:هوففف چشم
ته:برو بیدارش کن بدو
کوک:نه ددی اون سری که بیدارش کردم دعوام کرد
ته:اگر دعوات کرد منم دعواش میکنم
کوک:چشم منو بزار پایین
ته:(گذاشتمش پایین) خوب بانیم برو(لبخند)
#فیک #چندپارتی #تکپارتی #تهیونگ #جونگکوک #تهکوک #بی_تی_اس
❤️
#پارت11
(بک هیون که خیلی عصبی شده بود دستور حمله داد و خودش هم با تهیونگ در گیر شد)
ته: به پسر کوچولوم قول دادم سالم باشم و وقتی قول میدم سرش هستم بیخودی تلاش نکن
بک هیون: به زخم روی تنت نگاه کن چه شاهکاری انداختم روش
(تهیونگ به شکمش نگاه کرد پوزخندی زد و بلیز مشکی و خونیش رو درآورد و بک هیون هم همینطور)
(حالا این دو نفر با تن لخت مبارزه میکردن)(شلوار پاشون نگران نباشید و منحرف نشید)
(بعد از چند ساعت مبارزه این دو مرد صدای گلوله اومد و همه به این دو نفر نگاه کردن)
(درست اون کیم تهیونگ بود اسلحه به دستش و مستقیم شلیک کرده بود به قلب بک هیون)
ته:چیه هوم؟بهت که گفتم ب پسر کوچولوم قول دادم که سالم باشم چی شد؟ آخرش تو کم اوردی (خنده) بای بای
ته:شما ها این هارو جمع کنید زود
بادیگارد ها: چشم
ته:(سریع رفتمحموم زخم شکمم رو پانسمان کردم لباسام رو عوض کردم رفتم پیش کوک) پسرم من اومدم(لبخند)
کوک:(محکم ته رو بغل کرد)
ته:اومدم پسر کوچولوم بهت قول داده بودم میام(لبخند)
کوک: خیلی ترسیدم بابا(آروم و سرش رو برد تو گردن ته)
ته:(محکم کوک رو بغل کرد و از زیرزمین بیرون اومدن و بردتش توی اتاق و روی تخت دراز کشیدن)
کوک:تو خوبی؟ درد نداری؟(نگران)
ته:نه کوچولو بیا یکم بخوابیم میدونمخسته ای
کوک:تو رفتی دعوا من خسته باشم؟
ته:(خنده)
کوک:(محو خنده ته شده بود)
ته: خوب پسر کوچولوم بیا بخوابیم (آروم و لبخند)
کوک:چشم
ته:فردا شب میخوام ببرمت جایی
کوک:کجا؟
ته:سوپرایز(لبخند)
کوک:ازت ممنونم
ته:چرا عزیزم؟
کوک:دوسال مواظبم بودی
ته:مواظبت بودم و هستم و خواهم بود پسرم
کوک:مرسی(محکم بغلش کرد)
ته:(لبخند)
کوک:(آروم خوابش میبره)
ته:(روی گونش بوسه میزنه و اونم میخوابه)
(پرش صبح)
{صبح بود هردوشون همزمان بیدار شدن}
کوک:صبح بخیر ددی(خوایالود)
ته:چ..چی ددی؟
کوک:اره دیگه به جای اینکه بابا صدات کنم میگم ددی راحت ترم
ته:باشه کوچولوم(لبخند و روی سر ته بوسه زد)
کوک:خوابم میاد(خوابالود)
ته:میخوای بیشتر بخوابی عزیزم؟
کوک:اره(کیوت)
ته:(دلم براش ضعف رفت خیلی کیوت شده بود روی گونش بوسه زدم) اینقدر کیوت نشو
کوک:چرا؟(کیوت)
ته؛چون میخورمت
کوک:(خنده )
ته:پاشو ببینم بدو
کوک:ددی گفتی میزاری بخوابم
ته:نه نه باید پاشی
کوک:نمیخوام(لجباز)
ته:باز شروع کردی کوک؟خودم باید دست به کار شم
کوک:منظورت....
{ته کوک رو انداخت روی شونش}
کوک:عههههه ددی نکننننن(خنده)
ته:هیچی نگو ببینم هنوز عمو شوگات خوابه
کوک:هوففف چشم
ته:برو بیدارش کن بدو
کوک:نه ددی اون سری که بیدارش کردم دعوام کرد
ته:اگر دعوات کرد منم دعواش میکنم
کوک:چشم منو بزار پایین
ته:(گذاشتمش پایین) خوب بانیم برو(لبخند)
#فیک #چندپارتی #تکپارتی #تهیونگ #جونگکوک #تهکوک #بی_تی_اس
❤️
۲۰.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.