عشق رو به من معرفی کن پارت ۹
@جنی
خدای من باورم نمیشد قرار سفر با دوتا پسر غریبه ریختیم
رزی: جنی ما که هنوز اونارو خوب نمیشناسیم
جنی:میدونم، پفففففففف
و رو تخت ولو شدم
باید من فردا با اون پسره بی احساس برم خرید؟!
فردا صبح*
ساعت ۹ و نیم بود و من رزی داشتیم صبحونه میخوردیم
رزی: من میرم لباس هامو جمع کنم
جنی:منم میام
و به اتاق رفتیم
من چندتا تیشرت و شلوار و یه پیرهن قرمز تابستونی برداشتم و چندتا چیز دیگه
رزی هم مثل من بود ولی پیرهنش زرد بود
چمدونا رو دم در گذاشتیم که تهیونگ زنگ زد
برداشتم
من:بفرمایید؟
ته:سلام، من پشت در منتظرم
من:سلام، برای چی؟
ته: یادت رفته که باید بریم خرید
من:اه! باشه، الان میام
و گوشی رو قطع کردم
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
خدای من باورم نمیشد قرار سفر با دوتا پسر غریبه ریختیم
رزی: جنی ما که هنوز اونارو خوب نمیشناسیم
جنی:میدونم، پفففففففف
و رو تخت ولو شدم
باید من فردا با اون پسره بی احساس برم خرید؟!
فردا صبح*
ساعت ۹ و نیم بود و من رزی داشتیم صبحونه میخوردیم
رزی: من میرم لباس هامو جمع کنم
جنی:منم میام
و به اتاق رفتیم
من چندتا تیشرت و شلوار و یه پیرهن قرمز تابستونی برداشتم و چندتا چیز دیگه
رزی هم مثل من بود ولی پیرهنش زرد بود
چمدونا رو دم در گذاشتیم که تهیونگ زنگ زد
برداشتم
من:بفرمایید؟
ته:سلام، من پشت در منتظرم
من:سلام، برای چی؟
ته: یادت رفته که باید بریم خرید
من:اه! باشه، الان میام
و گوشی رو قطع کردم
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۱۳.۶k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.