𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 پارت ۵
بعد از خرید رفتم پیش بچه ها
میسو=کجا بودی؟رفتی بسازی؟
ا.ت=اومدیم دیگ بریم ساعت ۹ شده دیر میشه ها
میسو=پس بزن بریم
ماشین و روشن کرد و راه افتاد داشتم به خریدا نگاه میکردم قرار بود از ایران برم و زندگی جدیدی رو توس سئول شروع کنم خوشحال بودم که میرم جایی که ارزوشو داشتم با صدای بچه ها به خودم اومدم تشکر کردم و پیاده شدم به بدبختی پلاستیک هارو در اوردم و رفتم در خونرو زدم.در باز شد و رفتم داخل رفتم خونه ماهان و دایی تو هال بودن و دایی قرمز شده بود
ا.ت=سلام
پلاستیک هارو گذاشتم رو زمین رفتم بشینم که ماهان پوزخندی زد و شروع به حرف زدن کرد
ماهان=میبینم که میلیاردری بهت ساخته خوب برا خودت خرید میکنی
ا.ت=چی میگی برا خودت پول خودمه معلومه که برا خودم خرید میکنم
ماهان=اومممم خب تا دیروز ما برات میگرفتیم حالا که خودت پول داری به رخمون میکشی
ا.ت=تو گه خور کی باشی که داری منو بازخواست میکنی ها؟من هر کاری کرده باشمم به دایی جون جوابگو ام
دایی با صدای بلند داد زد
دایی=تا الان کجا بودی ها؟راستشو بگو
مگه بهت نگفتم قبل نه خونه باش نگا کن ساعت نه و نیمه
ا.ت=د.دایی گفتم که با دوست........
دایی=ساکت شوووو
ماهان=پدر من بهتره بپرسی تا الان کجا ول بودی
ا.ت=بهت گفتم تو گه نحور به هیچ ربطی نداره من وکیل وصیع خودمم به چه؟
ماهان هم نه گذاشت نه برداشت یک سیلی زد تو صورتم صورتم گزگز میکرد اشکام ناخوداگاه ریختن رفتم تو اتاقم و درو قفل کردم نشستم اونجا و گریه کردم
از دایی و ماهان انتظار نداشتم بلند شدم و چمدون رو در اوردم بیرون وقتی انقد باهام بد رفتار میکنن پس منم به اجازه ی اونجا احتیاجی ندارم با اینکه بهشون مدیونم ولی نباید این کارو میکردن چمدون اول پر شد دومی رو دو اوردم اونم پر شد سومی وسایل های که خریده بودم رو ریختم توش یک دست لباس گذاشتم رو تخت و رفتم حموم از حموم در شدم مسواک زدم و گرفتیم خوابیدم......................
میسو=کجا بودی؟رفتی بسازی؟
ا.ت=اومدیم دیگ بریم ساعت ۹ شده دیر میشه ها
میسو=پس بزن بریم
ماشین و روشن کرد و راه افتاد داشتم به خریدا نگاه میکردم قرار بود از ایران برم و زندگی جدیدی رو توس سئول شروع کنم خوشحال بودم که میرم جایی که ارزوشو داشتم با صدای بچه ها به خودم اومدم تشکر کردم و پیاده شدم به بدبختی پلاستیک هارو در اوردم و رفتم در خونرو زدم.در باز شد و رفتم داخل رفتم خونه ماهان و دایی تو هال بودن و دایی قرمز شده بود
ا.ت=سلام
پلاستیک هارو گذاشتم رو زمین رفتم بشینم که ماهان پوزخندی زد و شروع به حرف زدن کرد
ماهان=میبینم که میلیاردری بهت ساخته خوب برا خودت خرید میکنی
ا.ت=چی میگی برا خودت پول خودمه معلومه که برا خودم خرید میکنم
ماهان=اومممم خب تا دیروز ما برات میگرفتیم حالا که خودت پول داری به رخمون میکشی
ا.ت=تو گه خور کی باشی که داری منو بازخواست میکنی ها؟من هر کاری کرده باشمم به دایی جون جوابگو ام
دایی با صدای بلند داد زد
دایی=تا الان کجا بودی ها؟راستشو بگو
مگه بهت نگفتم قبل نه خونه باش نگا کن ساعت نه و نیمه
ا.ت=د.دایی گفتم که با دوست........
دایی=ساکت شوووو
ماهان=پدر من بهتره بپرسی تا الان کجا ول بودی
ا.ت=بهت گفتم تو گه نحور به هیچ ربطی نداره من وکیل وصیع خودمم به چه؟
ماهان هم نه گذاشت نه برداشت یک سیلی زد تو صورتم صورتم گزگز میکرد اشکام ناخوداگاه ریختن رفتم تو اتاقم و درو قفل کردم نشستم اونجا و گریه کردم
از دایی و ماهان انتظار نداشتم بلند شدم و چمدون رو در اوردم بیرون وقتی انقد باهام بد رفتار میکنن پس منم به اجازه ی اونجا احتیاجی ندارم با اینکه بهشون مدیونم ولی نباید این کارو میکردن چمدون اول پر شد دومی رو دو اوردم اونم پر شد سومی وسایل های که خریده بودم رو ریختم توش یک دست لباس گذاشتم رو تخت و رفتم حموم از حموم در شدم مسواک زدم و گرفتیم خوابیدم......................
۱۷.۸k
۱۹ آذر ۱۴۰۰