رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part49
ات:او...
دایون:خب ...بهتره بهم بگی از کی اومدی اینجا...؟
ات:تازه اومدم خواستم بهت بگم که...
دایون:اوممم از اولش درسته؟...هه پس همه رو شنیدی ...دختره احمق...اگه انقدر زود نمیومدی بیرون شاید ...امیدی به زنده بودنت بود اما الان بهتره هیچ امیدی به زنده بودنت نداشته باشی!
ات:دا...دایون؟خودتی؟چرا اینجوری حرف میزنی؟
دایون:اومم اره خودمم...توی احمق با اینکه فقط دو ساله که باهم دوستیم بهم اعتماد کردی و هرچی از زندگیت میدونستی رو بهم گفتی!...
ات:چی میگی دایون؟؟چته تو؟هان؟؟اگه داری شوخی میکنی خیلی شوخی مسخره و مزخرفیه!
دایون:هه شوخی؟باید این و بدونی که من هیچ شوخی با تو ندارم خانم کیم ات...خیلی دلم میخواست که حداقل تا هفته ی دیگه زندگی میکردی ولی خب نمیشه!توی عوضی رفتی سمت اون خون اشام های مزخرف...دیگه داشتی دایون رو فراموش میکردی!
دایون چش شده بود؟؟یعنی چی...هیچکدوم از حرفاش زو نمیفهمیدم...انگار یک ادم دیگه شده بود!اصلا از کجا میدونست که کوک و تهیونگ و بورام خون اشام ان!
دایون:خب....حالا هم اگه دلت نمیخواد به دوستات...اون خون اشام های اشغال اسیب برسه....بهتره از این حرف ها به هیچکس هیچی نگی و زنگ اخر مثل یه بچه خوب با من بیای!
#part49
ات:او...
دایون:خب ...بهتره بهم بگی از کی اومدی اینجا...؟
ات:تازه اومدم خواستم بهت بگم که...
دایون:اوممم از اولش درسته؟...هه پس همه رو شنیدی ...دختره احمق...اگه انقدر زود نمیومدی بیرون شاید ...امیدی به زنده بودنت بود اما الان بهتره هیچ امیدی به زنده بودنت نداشته باشی!
ات:دا...دایون؟خودتی؟چرا اینجوری حرف میزنی؟
دایون:اومم اره خودمم...توی احمق با اینکه فقط دو ساله که باهم دوستیم بهم اعتماد کردی و هرچی از زندگیت میدونستی رو بهم گفتی!...
ات:چی میگی دایون؟؟چته تو؟هان؟؟اگه داری شوخی میکنی خیلی شوخی مسخره و مزخرفیه!
دایون:هه شوخی؟باید این و بدونی که من هیچ شوخی با تو ندارم خانم کیم ات...خیلی دلم میخواست که حداقل تا هفته ی دیگه زندگی میکردی ولی خب نمیشه!توی عوضی رفتی سمت اون خون اشام های مزخرف...دیگه داشتی دایون رو فراموش میکردی!
دایون چش شده بود؟؟یعنی چی...هیچکدوم از حرفاش زو نمیفهمیدم...انگار یک ادم دیگه شده بود!اصلا از کجا میدونست که کوک و تهیونگ و بورام خون اشام ان!
دایون:خب....حالا هم اگه دلت نمیخواد به دوستات...اون خون اشام های اشغال اسیب برسه....بهتره از این حرف ها به هیچکس هیچی نگی و زنگ اخر مثل یه بچه خوب با من بیای!
۸.۷k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.