نظر بدین:خوب بود!? بازم بزارم!?
اگه بعد از دعوا موقع خواب بغلشون کنی
کاراکتر:مایکی و باجی
برای نوشتنش زحمت کشیدم به مغزم فشار آوردم حمایت شه لطفا مرسی❤️🩹🫀
1-مایکی:
ا/ت:تو دوریاکی رو بیشتر از من دوست داری بعدشم برای دراکن بیشتر از من وقت میزاری تازشم دیروز که میتسویا از لباسهای من ایراد گرفت هیچی نگفتی بهش اصلا قهر جهنمی
مایکی:ولی...م...من
ا/ت:سکوت کن ملعون دوریاکی پرست
مایکی با ناراحتی رفت تو اتاق رو تخت خوابید...بعد از ده دقیقه رفتی بالا و مثل بچه گربه خودت رو توی بغلش جا کردی
مایکی یکی از چشم هایش رو باز کرد و پوزخند کیوتی زد و آروم پیشونیت رو بوسید و زمزمه کرد:دوست دارم دوریاکی کوچولو
2-باجی:
ا/ت:چرا برای دعوا و چیفویو بیشتر از من وقت میزاری تازه اون بچه گربه ای که سه روز پیش تو کوچه پیداش کردی رو هم بیشتر از من دوست داری اصلا باهات قهرم...
و رفتی تو اتاق و دراز کشیدی باجی بعد از ده دقیقه آمد توی اتاق و روی تخت کنار دراز کشید و چشماش رو بست یه نگاه زیر چشمی بهش کردی
ذهن ا/ت:چقدر تو نازی پیشی کوچولوی سیاه دلم نمیاد باهات قهر باشم منم زیاده روی کردم...
بعد دست باجی گرفتی گذاشتی دور کمرت و سرت رو به سینش فشار داده...باجی محکم بغلت کرد و موهات رو ناز کرد بعد با صدای خش دار گفت:ببخشید پیشی کوچولو دوست دارم
کاراکتر:مایکی و باجی
برای نوشتنش زحمت کشیدم به مغزم فشار آوردم حمایت شه لطفا مرسی❤️🩹🫀
1-مایکی:
ا/ت:تو دوریاکی رو بیشتر از من دوست داری بعدشم برای دراکن بیشتر از من وقت میزاری تازشم دیروز که میتسویا از لباسهای من ایراد گرفت هیچی نگفتی بهش اصلا قهر جهنمی
مایکی:ولی...م...من
ا/ت:سکوت کن ملعون دوریاکی پرست
مایکی با ناراحتی رفت تو اتاق رو تخت خوابید...بعد از ده دقیقه رفتی بالا و مثل بچه گربه خودت رو توی بغلش جا کردی
مایکی یکی از چشم هایش رو باز کرد و پوزخند کیوتی زد و آروم پیشونیت رو بوسید و زمزمه کرد:دوست دارم دوریاکی کوچولو
2-باجی:
ا/ت:چرا برای دعوا و چیفویو بیشتر از من وقت میزاری تازه اون بچه گربه ای که سه روز پیش تو کوچه پیداش کردی رو هم بیشتر از من دوست داری اصلا باهات قهرم...
و رفتی تو اتاق و دراز کشیدی باجی بعد از ده دقیقه آمد توی اتاق و روی تخت کنار دراز کشید و چشماش رو بست یه نگاه زیر چشمی بهش کردی
ذهن ا/ت:چقدر تو نازی پیشی کوچولوی سیاه دلم نمیاد باهات قهر باشم منم زیاده روی کردم...
بعد دست باجی گرفتی گذاشتی دور کمرت و سرت رو به سینش فشار داده...باجی محکم بغلت کرد و موهات رو ناز کرد بعد با صدای خش دار گفت:ببخشید پیشی کوچولو دوست دارم
۷.۶k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.