دوست برادرم پارت3
پاشد در رو باز کرد چمدونش رو برد داخل دوباره برگشت
دست به کمر خیره شد به پسر رو به روش رو زمین درازش کرد و کشیدش داخل
میسو:خدای من چه سنگینه
بلاخره تا هال کشید ش و هر طور بود به سختی رو مبل درازش کرد خسته رو زمین نشست و به مبل تکیه داد
میسو:اخه منو چه به این کارا کمرم شکست اوفففف
دو باره پاشد اما این بار رو صورتش خم شد این پسر چرا اینقدر زیبا بود ..موهای بلوندش یه طور خاص بهش میومد
بینی کوچیکی داشت و خط فک برجسته....و لبای قلوه ای که به نظر زیبا میومد
تا حالا اینقد به پسری دقت نکرده بود البته چون زیادی سرش تو لاک خودش بود و بیشتر مشغول هدف و درسش بود
سر بلند کرد و نگاهی به خونه انداخت تصمیم گرفت یه نگاهی به کل خونه نقلی داداش جین ش بزنه...بعد اینکه کل خونه رو رسد کرد همینطور که به سمت اتاق کناری اتاق جین می رفت گفت
میسو:چه جالب برادرم خونه به این تمیزی و زیبایی داره
چمدونش که جلو در اتاق گذاشته بود رو داخل برد و شروع کرد به جادادن لباس هاش تو کمد....بعد نیم ساعت که هنوز مشغول بود یک دفعه صدایی شنید پاشد و در رو باز کرد که همون لحظه با پسری که تازه بیدار شده بود چشم تو چشم شد حالا که سر پا ایستاده بود میتونست بفهمه که در کنار زیبایش قدش هم بلنده
به خودش اومدو دستاش رو سینه به هم قفل کرد و گفت
میسو:بلاخره به هوش اومدی!
همون لحظه پسر اخمی کرد و گفت
....: تو دیگه کی.....تا حالا ندیدمت
کلافه چشم چرخوند و گفت
میسو: باشه....من کیم میسو هستم خواهر جین که اومدم خونه اش و ازین به بعد هم اینجا میمونم....چی درباره تو؟
اما اون نه تنها جواب نداد بلکه از شک و کنجکاوی سوالی پرسید که اصلا به مضاق میسو خوش نیومد
.... : باشه میسو ...خب ما..!
همینطور که به خودش و میسو اشاره میکرد
.... :ایا من و تو....
میسوعصبی سریع حرفش رو قطع کرد و گفت
میسو: نخیر احمق چرا همچین فکرای بدی میکنی که اتفاقی بین ما افتاده تو فقط بیهوش جلو در افتاده بودی منم اوردمت تو
پسر نفس اسوده ای بیرون داد ازین ترسیده بود که ناخواسته اتفاقی افتاده باشه چون وقتی مس*ت می کرد چیزی نمیفهمید
نگاهی به دختر کرد اصلا شباهتی به جین نداشت همینم به زبان اورد
.....: به هر حال تو اصلا شبیه جین نیستی
دختر صورت سرد ی به خودش گرفت و گفت
میسو:....
*****
شرایط
لایک60
کامنت 50
دست به کمر خیره شد به پسر رو به روش رو زمین درازش کرد و کشیدش داخل
میسو:خدای من چه سنگینه
بلاخره تا هال کشید ش و هر طور بود به سختی رو مبل درازش کرد خسته رو زمین نشست و به مبل تکیه داد
میسو:اخه منو چه به این کارا کمرم شکست اوفففف
دو باره پاشد اما این بار رو صورتش خم شد این پسر چرا اینقدر زیبا بود ..موهای بلوندش یه طور خاص بهش میومد
بینی کوچیکی داشت و خط فک برجسته....و لبای قلوه ای که به نظر زیبا میومد
تا حالا اینقد به پسری دقت نکرده بود البته چون زیادی سرش تو لاک خودش بود و بیشتر مشغول هدف و درسش بود
سر بلند کرد و نگاهی به خونه انداخت تصمیم گرفت یه نگاهی به کل خونه نقلی داداش جین ش بزنه...بعد اینکه کل خونه رو رسد کرد همینطور که به سمت اتاق کناری اتاق جین می رفت گفت
میسو:چه جالب برادرم خونه به این تمیزی و زیبایی داره
چمدونش که جلو در اتاق گذاشته بود رو داخل برد و شروع کرد به جادادن لباس هاش تو کمد....بعد نیم ساعت که هنوز مشغول بود یک دفعه صدایی شنید پاشد و در رو باز کرد که همون لحظه با پسری که تازه بیدار شده بود چشم تو چشم شد حالا که سر پا ایستاده بود میتونست بفهمه که در کنار زیبایش قدش هم بلنده
به خودش اومدو دستاش رو سینه به هم قفل کرد و گفت
میسو:بلاخره به هوش اومدی!
همون لحظه پسر اخمی کرد و گفت
....: تو دیگه کی.....تا حالا ندیدمت
کلافه چشم چرخوند و گفت
میسو: باشه....من کیم میسو هستم خواهر جین که اومدم خونه اش و ازین به بعد هم اینجا میمونم....چی درباره تو؟
اما اون نه تنها جواب نداد بلکه از شک و کنجکاوی سوالی پرسید که اصلا به مضاق میسو خوش نیومد
.... : باشه میسو ...خب ما..!
همینطور که به خودش و میسو اشاره میکرد
.... :ایا من و تو....
میسوعصبی سریع حرفش رو قطع کرد و گفت
میسو: نخیر احمق چرا همچین فکرای بدی میکنی که اتفاقی بین ما افتاده تو فقط بیهوش جلو در افتاده بودی منم اوردمت تو
پسر نفس اسوده ای بیرون داد ازین ترسیده بود که ناخواسته اتفاقی افتاده باشه چون وقتی مس*ت می کرد چیزی نمیفهمید
نگاهی به دختر کرد اصلا شباهتی به جین نداشت همینم به زبان اورد
.....: به هر حال تو اصلا شبیه جین نیستی
دختر صورت سرد ی به خودش گرفت و گفت
میسو:....
*****
شرایط
لایک60
کامنت 50
۳۴.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.