𝓑𝓪𝓭 𝓫𝓸𝔂𝓼 𝓪𝓽 𝓼𝓬𝓱𝓸𝓸𝓵 p3🍷
ات: شما کی هستید
جیمین: من جیمینم
ات: اها حلا چرا منو کشیدید
جیمین : متاسفم میخواستم باهاتون حرف بزنم
ات: حتما
جیمین: هنوز به زنگ خیلی مونده میتونیم بریم حیاط
ات: باشه
✨بعد باهم رفتیم بیرون نشستیم روی نیمکت های مدرسه✨
ات: گوش میکنم
جیمین : میخواستم بگم که میتونیم باهم دوست بشیم
ات: با من
جیمین: اره میتونی درموردش فک کنی فردا ازت یه جواب میخوام 🙂
ات: باش
جیمین: من میرم
✨جیمین رفت✨
ات: چیکار کنم بگم اره یا نه
تهیونگ : سلام
ات: تو باز چی شده کتک های اون کم بود حالا تو اومدی
تهیونگ : نه میخواستم باهات حرف بزنم
ات: خب
تهیونگ : میتونم بشینم
ات: اره
تهیونگ : خب میدونی من
ات: هوم
تهیونگ: من از نیلا خوشم میاد ولی نمیتونم بهش بگم
ات: چرا
تهیونگ: کوک بهم گفته که با هیچ کسی دوست نشم
ات: چرا باید حرف کوک برات مهم باشه
تهیونگ : داستانش مفصله ببین کوک قبلا یه دوست دختر داشت اونو خیلی دوست داشت اون موقع کوک خیلی مهربون و خوشرو بود ولی اون دختر از اعتماد کوک سواستفاده کرد بعد کوک یه ادم جدیدی شد اصلا باکسی حرف نمیزد باهیچ کس خوب رفتار نمیکرد و کلا از این رو به اون رو شد کوک و من باهم دوست بودیم و هستیم اون موقع کوک بهم گفت که اگه دوستشم باید تو مدرسه بد بوی
بشیم و من هم مجبور بودم که قبول کنم
ات: .......
تهیونگ: اومدم بهت بگم که من چطور میتونم کوک رو راضی کنم
ات: تو هیچ کاری نکن من با کوک و نیلا یه جوری حرف میزنم
تهیونگ: واقعا
ات: اوهم
تهیونگ : خیلی ممنونم ات ( خنده ی مستطیلی)
تهیونگ: من میرم
ات: باش برو
✨زنگ اخر ✨
ات ویو: زنگ اخر خورد و همه از راهرو داشتن میریختن پایین من داشتم به دنبال نیلا میرفتم که دیدم یه دختر داره بهم نگاه میکنه چشماش قرمز بود لباسش سیاه بود و لباش قرمز بود به همدیگه زل زده بودیم
نیلا: ات
ات: ب. له
نیلا : به چی زل زدی
ات: به اون دختره
که یهو دیدم اون نیست
نیلا: کدوم دختره
ات: هیچی ولش بیا بریم
ادامه دارد......
پارت بعدی 205 فالو
ممنونم از همایت هاتون خیلی دوستون دارم 🌈
جیمین: من جیمینم
ات: اها حلا چرا منو کشیدید
جیمین : متاسفم میخواستم باهاتون حرف بزنم
ات: حتما
جیمین: هنوز به زنگ خیلی مونده میتونیم بریم حیاط
ات: باشه
✨بعد باهم رفتیم بیرون نشستیم روی نیمکت های مدرسه✨
ات: گوش میکنم
جیمین : میخواستم بگم که میتونیم باهم دوست بشیم
ات: با من
جیمین: اره میتونی درموردش فک کنی فردا ازت یه جواب میخوام 🙂
ات: باش
جیمین: من میرم
✨جیمین رفت✨
ات: چیکار کنم بگم اره یا نه
تهیونگ : سلام
ات: تو باز چی شده کتک های اون کم بود حالا تو اومدی
تهیونگ : نه میخواستم باهات حرف بزنم
ات: خب
تهیونگ : میتونم بشینم
ات: اره
تهیونگ : خب میدونی من
ات: هوم
تهیونگ: من از نیلا خوشم میاد ولی نمیتونم بهش بگم
ات: چرا
تهیونگ: کوک بهم گفته که با هیچ کسی دوست نشم
ات: چرا باید حرف کوک برات مهم باشه
تهیونگ : داستانش مفصله ببین کوک قبلا یه دوست دختر داشت اونو خیلی دوست داشت اون موقع کوک خیلی مهربون و خوشرو بود ولی اون دختر از اعتماد کوک سواستفاده کرد بعد کوک یه ادم جدیدی شد اصلا باکسی حرف نمیزد باهیچ کس خوب رفتار نمیکرد و کلا از این رو به اون رو شد کوک و من باهم دوست بودیم و هستیم اون موقع کوک بهم گفت که اگه دوستشم باید تو مدرسه بد بوی
بشیم و من هم مجبور بودم که قبول کنم
ات: .......
تهیونگ: اومدم بهت بگم که من چطور میتونم کوک رو راضی کنم
ات: تو هیچ کاری نکن من با کوک و نیلا یه جوری حرف میزنم
تهیونگ: واقعا
ات: اوهم
تهیونگ : خیلی ممنونم ات ( خنده ی مستطیلی)
تهیونگ: من میرم
ات: باش برو
✨زنگ اخر ✨
ات ویو: زنگ اخر خورد و همه از راهرو داشتن میریختن پایین من داشتم به دنبال نیلا میرفتم که دیدم یه دختر داره بهم نگاه میکنه چشماش قرمز بود لباسش سیاه بود و لباش قرمز بود به همدیگه زل زده بودیم
نیلا: ات
ات: ب. له
نیلا : به چی زل زدی
ات: به اون دختره
که یهو دیدم اون نیست
نیلا: کدوم دختره
ات: هیچی ولش بیا بریم
ادامه دارد......
پارت بعدی 205 فالو
ممنونم از همایت هاتون خیلی دوستون دارم 🌈
۲۵.۴k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.