دوپارتی تهیونگ
با کلافگی دستی لای موهاش میکشه : احساستمو ! توی همه این مدت ! حتی الانم نفهمیدی که نامحسوس گفتم چقدر دوستت دارم؟
احساس میکنم برای چند لحظه دنیا برام تیره و تاره. با لحنی گیج میپرسم : چ...چی؟ احساساتت؟
تهیونگ جواب میده : اوففف....آره احساساتم نسبت به تو....واقعا نفهمیدی چطور سعی میکنم به نظرت عالی بیام ؟ چطور سعی میکنم متوجهم بشی ؟ چطور سعی میکنم خودمو کم کم بهت نزدیک کنم؟...دیگه واقعا تحملم تموم شده امشب میخوام همه چیزو بگم بهت ! من دوستت دارم...به قدری که تصورشم نمیکنی!
از شدت هیجان و شادی از جا میپرم....بعد چند ثانیه به خودم مسلط میشوم و تصمیم میگیرم بگم! هرچی که توی دلمه....هرچی که ۲ ساله توی صندوقچه قلبم گذاشتم و قفلش کردم......
پس با اعتماد به نفس میگم : منم همینطور!....کیم تهیونگ شاید هم تو ندونی که چرا میز آخر میشینم....اونجا میشینم که با خیال راحت نگات کنم....شاید ندونی که تمام برنامه غذاییت رو حفظم! میدونم چه روزایی چی میخوری....میدونم از چی بدت و از چی خوشت میاد....همهی اینارو درموردت میدونم!
نفسم رو حبس میکنم....باید بگم! دیگه نباید نگهش دارم! : ولی تا الان نگفتم چون جرئتش رو نداشتم!
هزاربار تصمیم گرفتم بگم....ولی با دیدنت همه چیز یادم میرفت....یادم میرفت کیم ، کجام ، چیکار دارم میکنم.....ولی الان میخوام تو رو وایسم و بگم.....
منم دوستت دارم کیم تهیونگ....
تهیونگ لبخند دلنشینی میزنه به سمتم میاد....من رو توی آغوشش میگیره و توی گوشم زمزمه میکنه : باید اعتراف کنم خیلی وقته دارم توی رویام این لحظه رو با تو میبینم.....
عاشقتم ا/ت....اندازه زیبایی ماه عاشقتم...
خبببب....نظرتون؟
احساس میکنم برای چند لحظه دنیا برام تیره و تاره. با لحنی گیج میپرسم : چ...چی؟ احساساتت؟
تهیونگ جواب میده : اوففف....آره احساساتم نسبت به تو....واقعا نفهمیدی چطور سعی میکنم به نظرت عالی بیام ؟ چطور سعی میکنم متوجهم بشی ؟ چطور سعی میکنم خودمو کم کم بهت نزدیک کنم؟...دیگه واقعا تحملم تموم شده امشب میخوام همه چیزو بگم بهت ! من دوستت دارم...به قدری که تصورشم نمیکنی!
از شدت هیجان و شادی از جا میپرم....بعد چند ثانیه به خودم مسلط میشوم و تصمیم میگیرم بگم! هرچی که توی دلمه....هرچی که ۲ ساله توی صندوقچه قلبم گذاشتم و قفلش کردم......
پس با اعتماد به نفس میگم : منم همینطور!....کیم تهیونگ شاید هم تو ندونی که چرا میز آخر میشینم....اونجا میشینم که با خیال راحت نگات کنم....شاید ندونی که تمام برنامه غذاییت رو حفظم! میدونم چه روزایی چی میخوری....میدونم از چی بدت و از چی خوشت میاد....همهی اینارو درموردت میدونم!
نفسم رو حبس میکنم....باید بگم! دیگه نباید نگهش دارم! : ولی تا الان نگفتم چون جرئتش رو نداشتم!
هزاربار تصمیم گرفتم بگم....ولی با دیدنت همه چیز یادم میرفت....یادم میرفت کیم ، کجام ، چیکار دارم میکنم.....ولی الان میخوام تو رو وایسم و بگم.....
منم دوستت دارم کیم تهیونگ....
تهیونگ لبخند دلنشینی میزنه به سمتم میاد....من رو توی آغوشش میگیره و توی گوشم زمزمه میکنه : باید اعتراف کنم خیلی وقته دارم توی رویام این لحظه رو با تو میبینم.....
عاشقتم ا/ت....اندازه زیبایی ماه عاشقتم...
خبببب....نظرتون؟
۹.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.