سلام ب همگی خوبین؟
سلام ب همگی خوبین؟
بزارید از امروزم براتون بگم ساعت ۹ بیدار شدم و تند تند اماده شدم رفتم بیمارستان نزدیک خونه ک امپولامو بزنم جا پارکم اصن نبود ب ناچار جلو پارکینگ یه خونه پارکش کردم و شمارمو گذاشتم ک اگه مزاحم بود زنگم بزن
با عجله داشتم میرفتم چون امپولامم یخچالیه ، همون حین یه خانم و اقا که چابهاری بودن دم در وایساده بودن تا منو دیدن اقاهه با لهجه و فارسی که بزور مفهوم رو میرسوند خواهش کرد که خانمشو ببرم برای نمونه گیری بنده خدا خودشو راه نمیدادن قسمت خانم ها ... گفت خانمم اصلا فارسی بلد نیس فقط بزارش اونجا و این کاغذم بده به قسمت نمونه گیری گفتم باشه و بردمش با وجودی ک خودم ب شدت عجله داشتم دلم نیومد خلاصه رسیدیم نگو خانمه یه قارچ پوستی خیلی ناجور داره ک باید ازش نمونه بردارن حالا هی میپرسیدن کی حمام بوده و من نمیدونستم چجوری بهش بگم 😄 یه اقا اونجا بود کامل مراحل حمام رو با اشاره نشون داد🤣 و خانمه همینجور هاج و واج نگاش میکرد خیلی ناراحتشم شدم ولی کاری ازم برنمیومد ، سرتونو درد نیارم تا برگردوندمش یه رب بیس دیقه ای طول کشید و کلا امپولا خودم توو دستم موند و همینجور بی حواسی داشتم میرفتم سمت ماشین ک یهو یادم افتاد خودمم باید یکاری انجام میدادم اینجا 😄😄😄 وای یساعت در بیمارستان خندیدم
خیلی اتفاق خنده داری بود
دیگه اومدم خونه و برا خودم معجون درست کردم بخورم جون بگیرم
شما چه خبر؟ 😊
بزارید از امروزم براتون بگم ساعت ۹ بیدار شدم و تند تند اماده شدم رفتم بیمارستان نزدیک خونه ک امپولامو بزنم جا پارکم اصن نبود ب ناچار جلو پارکینگ یه خونه پارکش کردم و شمارمو گذاشتم ک اگه مزاحم بود زنگم بزن
با عجله داشتم میرفتم چون امپولامم یخچالیه ، همون حین یه خانم و اقا که چابهاری بودن دم در وایساده بودن تا منو دیدن اقاهه با لهجه و فارسی که بزور مفهوم رو میرسوند خواهش کرد که خانمشو ببرم برای نمونه گیری بنده خدا خودشو راه نمیدادن قسمت خانم ها ... گفت خانمم اصلا فارسی بلد نیس فقط بزارش اونجا و این کاغذم بده به قسمت نمونه گیری گفتم باشه و بردمش با وجودی ک خودم ب شدت عجله داشتم دلم نیومد خلاصه رسیدیم نگو خانمه یه قارچ پوستی خیلی ناجور داره ک باید ازش نمونه بردارن حالا هی میپرسیدن کی حمام بوده و من نمیدونستم چجوری بهش بگم 😄 یه اقا اونجا بود کامل مراحل حمام رو با اشاره نشون داد🤣 و خانمه همینجور هاج و واج نگاش میکرد خیلی ناراحتشم شدم ولی کاری ازم برنمیومد ، سرتونو درد نیارم تا برگردوندمش یه رب بیس دیقه ای طول کشید و کلا امپولا خودم توو دستم موند و همینجور بی حواسی داشتم میرفتم سمت ماشین ک یهو یادم افتاد خودمم باید یکاری انجام میدادم اینجا 😄😄😄 وای یساعت در بیمارستان خندیدم
خیلی اتفاق خنده داری بود
دیگه اومدم خونه و برا خودم معجون درست کردم بخورم جون بگیرم
شما چه خبر؟ 😊
۱۴.۶k
۳۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.