وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟔𝟔❦
ا.ت=راستی فهمیدی کوک نامزد کرد ؟
امی=او.....واقعا ؟ خوشبخت بشه...از کجا فهمیدی ؟
ا.ت=یکی از بچه ها گفت.....نگو واقعا عاشقش بودی
امی=بودم....ولی دیگه مهم نیست...راستی اونی با یه پسره آشنا شدم قراره همو ببینیم..
برای اولین بار ،اخع تو اینستا آشنا شدیم...
وقتی قرار گذاشتیم میشه باهام بیای ؟
ا.ت=آره حتما
امی=کارای یونگی درست شد ؟
ا.ت=آره یادم رفت بهت بگم..... امشب هم قرارع جشن دونفره بگیریم...منم بهش بگم باردارم .
امی=اونوقت خوشحالی یونگی صد برابر میشه
ا.ت=امیدوارم.....شاید آمادگی پدر شدن رو نداشته باشه
امی=چرت نگو.....اون وقتی عاشق توعه عاشق بچه هم هست..... مطمئنم خوشحال میشه
امی=حالا هم پاشو بریم تو اتاق برات لباس آمادع کنم خوشگل شی باید بری پیش عشقت
شوهرت ،حالا هرکی که حساب میشه
خندیدیم و وارد اتاق شدیم ،در کمد رو باز کرد و بعد چند دقیقه نگاه کردن انتخاب کرد .
امی=کفشات کدوم کمده ؟
ا.ت=کمد دم در
رفت و چند دقیقه بعد با کفش اومد و گفت همین خوبه و دوباره رفت گذاشت تو کمد .
در کشوی میز آرایش رو باز کرد و زیورآلات رو گذاشت رو میز و منم همینجوری بهش نگاه میکردم و میخندیدم .
امی=نامزد کوک کیه ؟
ا.ت=شنیدم خوشگله اسمش لینداعه و اهل کره ست و ازدواج هم اجباری نیست.....کوک دوسش داره ،امیدوارم خوشبخت شن .
امی=امیدوارم
ا.ت=خودم برات دوست پسر پیدا میکنم مثل گل.....منتظر باش فقط....راستی الکس رو ندیدی ؟
امی=چرا.....چند باری تو دانشگاه دیدمش اونم دوست دختر داره.....بین ما فقط تو به عشقت رسیدی
ا.ت=باید بابتش از خدا ممنون باشم.....ولی دلم برای لیا تنگ شده
امی=شنیدم داره درس میخونه و درسش عالی شده.....بهتر از قبل
ا.ت=درسش خوب بود.....دختر خوبی بود کاش باز ببینمش
امی=دوست داری بچه چی باشه ؟
ا.ت=هرچی باشه ولی سالم باشه
امی=اگه میخوای بری دستشویی برو که تا شب ولت نمیکنم میخوام خوشگلت کنم
ا.ت=خوشگل هستم
امی=بر منکرش لعنت.....خوشگل ترت کنم
خندیدم و رفتم دستشویی و سریع اومدم .
سریع نشوندم رو صندلی و مشغول آرایش کردنم شد .
آرایشم که تموم شد موهامو درست کرد و لباسم رو هم تنم کردم
ا.ت=دستت درد نکنه.......مرسی
امی=خواهش میکنم....عالی شدی....من میخوام برم بیا تورو هم سر راه برسونم...
باید الان بری ؟
ا.ت=بزار ببینم آدرس فرستاده ؟
گوشیمو برداشتم و رفتم تو پیام ها....یونگی پیام داده بود که منتظرمه.....تا نیم ساعت دیگه میرسه ،امی پیامو خوند و گفت
امی=پس بدو بریم
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت آدرس .
....................
با امی خداحافظی کردم و به گوشیم نگاه کردم
همینجا بود ؟
درو باز کردم و رفتم تو.....اینجا خیلی خوشگله
دور و بر کافه با شمع تزئین شده بود و منم توی راهی که با شمع مشخص شده بود راه میرفتم و خوشحال بودم .
ته راه رسیدم که یه نامه رو میز بود
نامه رو برداشتم و خوندم
یونگی=بیب بیا تو باغ....از در سمت راست بیا منتظرتم
نامه رو گذاشتم سرجاش و جعبه ی کادو رو محکم تر گرفتم و رفتم سمت در و رفتم توی باغ
باغ با ریسه تزئین شده بود و یونگی با گیتارش نشسته بود رو صندلی و مشغول نواختن شد و شروع کرد به خوندن با آهنگ
**********
و بلاخره آهنگ دلنشینش تموم شد
یونگی=تولدت مبارک زندگیم .
از رو صندلی بلند شد و گیتارش رو تکیه داد به دیوار .
دویدم سمتش و بغلش کردم
ا.ت=اصلا یادم نبود تولدمه.....مرسی مرسی مرسی
یونگی=خوشحالت کردم ؟
ا.ت=عاشقش شدم.....آهنگ خیلی قشنگ بود
یونگی منو از خودش جدا کرد و زل زد تو صورت پر از شوقم و لباشو گذاشت رو لبام و مشغول بوسیدن همدیگه شدیم .
یکم بعد ازم جدا شد و گفت
یونگی=خوشگل شدی.....این چیه ؟
ا.ت=بیا بشین بهت بگم
نشستیم رو صندلی و جعبه رو دادم دستش .
ا.ت=این هدیه ی رئیس شدنته..... امیدوارم خوشحال بشی ..
یونگی در جعبه رو باز کرد ولی قیافش عجیب شد....
امی=او.....واقعا ؟ خوشبخت بشه...از کجا فهمیدی ؟
ا.ت=یکی از بچه ها گفت.....نگو واقعا عاشقش بودی
امی=بودم....ولی دیگه مهم نیست...راستی اونی با یه پسره آشنا شدم قراره همو ببینیم..
برای اولین بار ،اخع تو اینستا آشنا شدیم...
وقتی قرار گذاشتیم میشه باهام بیای ؟
ا.ت=آره حتما
امی=کارای یونگی درست شد ؟
ا.ت=آره یادم رفت بهت بگم..... امشب هم قرارع جشن دونفره بگیریم...منم بهش بگم باردارم .
امی=اونوقت خوشحالی یونگی صد برابر میشه
ا.ت=امیدوارم.....شاید آمادگی پدر شدن رو نداشته باشه
امی=چرت نگو.....اون وقتی عاشق توعه عاشق بچه هم هست..... مطمئنم خوشحال میشه
امی=حالا هم پاشو بریم تو اتاق برات لباس آمادع کنم خوشگل شی باید بری پیش عشقت
شوهرت ،حالا هرکی که حساب میشه
خندیدیم و وارد اتاق شدیم ،در کمد رو باز کرد و بعد چند دقیقه نگاه کردن انتخاب کرد .
امی=کفشات کدوم کمده ؟
ا.ت=کمد دم در
رفت و چند دقیقه بعد با کفش اومد و گفت همین خوبه و دوباره رفت گذاشت تو کمد .
در کشوی میز آرایش رو باز کرد و زیورآلات رو گذاشت رو میز و منم همینجوری بهش نگاه میکردم و میخندیدم .
امی=نامزد کوک کیه ؟
ا.ت=شنیدم خوشگله اسمش لینداعه و اهل کره ست و ازدواج هم اجباری نیست.....کوک دوسش داره ،امیدوارم خوشبخت شن .
امی=امیدوارم
ا.ت=خودم برات دوست پسر پیدا میکنم مثل گل.....منتظر باش فقط....راستی الکس رو ندیدی ؟
امی=چرا.....چند باری تو دانشگاه دیدمش اونم دوست دختر داره.....بین ما فقط تو به عشقت رسیدی
ا.ت=باید بابتش از خدا ممنون باشم.....ولی دلم برای لیا تنگ شده
امی=شنیدم داره درس میخونه و درسش عالی شده.....بهتر از قبل
ا.ت=درسش خوب بود.....دختر خوبی بود کاش باز ببینمش
امی=دوست داری بچه چی باشه ؟
ا.ت=هرچی باشه ولی سالم باشه
امی=اگه میخوای بری دستشویی برو که تا شب ولت نمیکنم میخوام خوشگلت کنم
ا.ت=خوشگل هستم
امی=بر منکرش لعنت.....خوشگل ترت کنم
خندیدم و رفتم دستشویی و سریع اومدم .
سریع نشوندم رو صندلی و مشغول آرایش کردنم شد .
آرایشم که تموم شد موهامو درست کرد و لباسم رو هم تنم کردم
ا.ت=دستت درد نکنه.......مرسی
امی=خواهش میکنم....عالی شدی....من میخوام برم بیا تورو هم سر راه برسونم...
باید الان بری ؟
ا.ت=بزار ببینم آدرس فرستاده ؟
گوشیمو برداشتم و رفتم تو پیام ها....یونگی پیام داده بود که منتظرمه.....تا نیم ساعت دیگه میرسه ،امی پیامو خوند و گفت
امی=پس بدو بریم
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت آدرس .
....................
با امی خداحافظی کردم و به گوشیم نگاه کردم
همینجا بود ؟
درو باز کردم و رفتم تو.....اینجا خیلی خوشگله
دور و بر کافه با شمع تزئین شده بود و منم توی راهی که با شمع مشخص شده بود راه میرفتم و خوشحال بودم .
ته راه رسیدم که یه نامه رو میز بود
نامه رو برداشتم و خوندم
یونگی=بیب بیا تو باغ....از در سمت راست بیا منتظرتم
نامه رو گذاشتم سرجاش و جعبه ی کادو رو محکم تر گرفتم و رفتم سمت در و رفتم توی باغ
باغ با ریسه تزئین شده بود و یونگی با گیتارش نشسته بود رو صندلی و مشغول نواختن شد و شروع کرد به خوندن با آهنگ
**********
و بلاخره آهنگ دلنشینش تموم شد
یونگی=تولدت مبارک زندگیم .
از رو صندلی بلند شد و گیتارش رو تکیه داد به دیوار .
دویدم سمتش و بغلش کردم
ا.ت=اصلا یادم نبود تولدمه.....مرسی مرسی مرسی
یونگی=خوشحالت کردم ؟
ا.ت=عاشقش شدم.....آهنگ خیلی قشنگ بود
یونگی منو از خودش جدا کرد و زل زد تو صورت پر از شوقم و لباشو گذاشت رو لبام و مشغول بوسیدن همدیگه شدیم .
یکم بعد ازم جدا شد و گفت
یونگی=خوشگل شدی.....این چیه ؟
ا.ت=بیا بشین بهت بگم
نشستیم رو صندلی و جعبه رو دادم دستش .
ا.ت=این هدیه ی رئیس شدنته..... امیدوارم خوشحال بشی ..
یونگی در جعبه رو باز کرد ولی قیافش عجیب شد....
۵۲.۴k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.