پارت ۲
~این حرفش زد رفت
•اوف اخیش
~خوب از الان کارمون شروع کنیم زودتر تموم شه
•ام اوکی خوب بهتره بریم خونه را تمیز کنیم
~باشه من رفتم توهم بیا
•باشه
~نمیدونم ساعت چند شده بود وقتی خونه را مرتب کردیم کاراهای دیگشم شروع کردیم چون این خونه ی کوفتیش خیلی بزرگ بود وکارش با یک ساعت دوساعت تموم نمیشد
چند ساعت بعد*
•اتتتت بیا
~ام بله
•کارا تموم شد بلخره
~اوف خوبه خسته شدم
•منممم چند دقیقه دیگه مهمونا میان
~تاجایی کع میدونم ارباب گفت ساعت۹
•نیم ساعت دیگه پس
~اره
شروع به چیدن غذا ها کردیم که مهمونا امدن
•ات ابجو بیاررررر
~امدممم
٪ات
~.....
٪ات(داد)
~اوه صدام میکنه من رفتم
ارباب بام..... که حرفم نصفه موند
٪این برااین بود که تا گفتم بیای بیای
~ببخشی.. ببخشید
٪یه کار میخوام بهت بدم باید عالی انجامش بدی وگرنع نابود میشی
~من؟
٪نکنه بازم کتک میخوام هوم؟
~نه ببخشیددد بفرمایید
٪اون مرده اونجا میبینی(اشاره کرد)
~اره؟
٪باید برا یه شب زیر خواب.. اون مرده بشی وگرنه دوستت میفرستم
~چیییی؟
من نمیتونم این کار کنم لطفاااا
اخه چرااااا؟
اصلا کییی براچی؟
٪چون چنتا چیز دستشه که باید برامن بشه
فردا شب دیگه دخالت تا کارام نکن البتع تواون هارا برامن باید بیاری
~تا رفت رفتم تو اتاق وسایلم جمع کردم من نمیتونم اینکارا کنم این جور ادمی نیستم باید فرار کنم وقتی بادیگارد عوض میشن میتونم یجوری از پنجره فرار کنم (گریه)
تا اون موقع مجبورم به حرفش گوش کنم
امدم در باز کنم که با قیافه ارباب برخورد کردم
~بفرمایید
یهو بوسم کرد
٪اوم خوب بود یهو غیبت نزنه فهمیدی؟
~بله ارباب
همش دستور میده واقعا خستم دیگه نمیتونم وقتی نصف شب شد وسایلام جمع کردم رفتم پایین تا خواستم درو باز کنم صدا امد درو باز کرد دویدم میدونستم دنبالمن رفتم تویه کوچه قایم شدم انگار گمم کرده بودم تا خواستم برگردم دیدم که......
حمایت؟؟؟؟
کامنت؟
•اوف اخیش
~خوب از الان کارمون شروع کنیم زودتر تموم شه
•ام اوکی خوب بهتره بریم خونه را تمیز کنیم
~باشه من رفتم توهم بیا
•باشه
~نمیدونم ساعت چند شده بود وقتی خونه را مرتب کردیم کاراهای دیگشم شروع کردیم چون این خونه ی کوفتیش خیلی بزرگ بود وکارش با یک ساعت دوساعت تموم نمیشد
چند ساعت بعد*
•اتتتت بیا
~ام بله
•کارا تموم شد بلخره
~اوف خوبه خسته شدم
•منممم چند دقیقه دیگه مهمونا میان
~تاجایی کع میدونم ارباب گفت ساعت۹
•نیم ساعت دیگه پس
~اره
شروع به چیدن غذا ها کردیم که مهمونا امدن
•ات ابجو بیاررررر
~امدممم
٪ات
~.....
٪ات(داد)
~اوه صدام میکنه من رفتم
ارباب بام..... که حرفم نصفه موند
٪این برااین بود که تا گفتم بیای بیای
~ببخشی.. ببخشید
٪یه کار میخوام بهت بدم باید عالی انجامش بدی وگرنع نابود میشی
~من؟
٪نکنه بازم کتک میخوام هوم؟
~نه ببخشیددد بفرمایید
٪اون مرده اونجا میبینی(اشاره کرد)
~اره؟
٪باید برا یه شب زیر خواب.. اون مرده بشی وگرنه دوستت میفرستم
~چیییی؟
من نمیتونم این کار کنم لطفاااا
اخه چرااااا؟
اصلا کییی براچی؟
٪چون چنتا چیز دستشه که باید برامن بشه
فردا شب دیگه دخالت تا کارام نکن البتع تواون هارا برامن باید بیاری
~تا رفت رفتم تو اتاق وسایلم جمع کردم من نمیتونم اینکارا کنم این جور ادمی نیستم باید فرار کنم وقتی بادیگارد عوض میشن میتونم یجوری از پنجره فرار کنم (گریه)
تا اون موقع مجبورم به حرفش گوش کنم
امدم در باز کنم که با قیافه ارباب برخورد کردم
~بفرمایید
یهو بوسم کرد
٪اوم خوب بود یهو غیبت نزنه فهمیدی؟
~بله ارباب
همش دستور میده واقعا خستم دیگه نمیتونم وقتی نصف شب شد وسایلام جمع کردم رفتم پایین تا خواستم درو باز کنم صدا امد درو باز کرد دویدم میدونستم دنبالمن رفتم تویه کوچه قایم شدم انگار گمم کرده بودم تا خواستم برگردم دیدم که......
حمایت؟؟؟؟
کامنت؟
۸.۲k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.