پارت ۸) عشق در نگاه اول ؟)
بچه ها اول اینکه نمیدونم پارت چنده حدسی زدم 🤲😐
اگه حمایت کنید بعدی رو زودتر میزارم
شرط بعدی :
۱۰ کامنت
۴ لایک
۱ فالو
واییی اگه من این نقش به من بیوفته خودم رو میکشم
با همین فکرها از خونه زدم بیرون به تئاتر که رسیدم پیاده شدم وقتی خواستم وارد بشم ...
از زبان جیمین یه لباس آستین کوتاه لش پوشیدم (اسلاید ۲) موهامو شونه کردم و بیرون رفتم سوار اتوبوس شدم بعد چند دقت به ایستگاه رسیدم پیاده شدم نزدیک در سالن بودم که سه دختر خوشگل دیدم یکم که دقت کردم دیدم ا/ت س 😯
یکم است س گرفتم نمیدونم چرا هر وقت میخوام باهاش روبرو بشم استرس میگیریم
از زبان ا/ت
یهو جیمین رو دیدم براش دست تکون دادم و سمتش رفتم
ا/ت : چطوری ؟
جیمین : خوبم تو خوبی ؟( با دست پاچگی )
ا/ت : مرسی اومدی است بدی دیگه ؟
جیمین : اره بیا بریم تو دیر میشه
بعد جیمن دستم رو گرفت و منو با خودش برد وقتی دستم رو توی دستش دیدم احساس خوبی پیدا کردم
پرش زمانی به شروع تست
مدیر تئاتر: خب خب همه جمع سین وقت شروع تسته
بعد تست فردا نتیجه رو اعلام میکنیم
ا/ت : جیمین خیلی استرس دارم نمیخوام نقش رزی بیوفتم
جیمین : چرا خوبه که
ا/ت : ولی من از نقش های عاشقانه بدم میاد
جیمین :😂😂😂
ا/ت : کوفت
پرش زمانی به بعد از انجام تست
مدیر تئاتر: فردا نتیجه رو اعلام میکنیم حتما توی سایت رو نگاه کنید
از زبان جیمین خواستم برم خونه که ا/ت مچم رو گفت نمیدونم چرا احساس میکنم عاشقش شدم یعنی چی یعنی ما سه روزه عاشق شدم ؟
ا/ت : جیمین یک ساعت دارم صدات میکنم 😬
جیمین : آهان ببخشید چی میخواستی بهم بگی
ا/ت : فردا میای با هم بریم شهربازی ؟البته اگه کاری نداری چون من حوصله و تو خونه سر میره
وقتی با چشماش اونجوری تو چشام زل زد نمی تونستم مقاومت کنم عمو م هم که دیروز برام پول واریز کرده میتونم بعد چند سال خوش بگذرونیم البته بهتره به ا/ت بگم که میسو رو با خودمون ببریم
جیمین : باشه قبوله فقط میشه خواهرم هم باهامون بیا آخه ساعت ۱۲ برقای محله ما خاموش میشه و میسو فوبیا تاریکی داره
ا/ت : یعنی تو خواهر داری اسمشو میسوعه؟ معلومه که میتونه بیا بیشتر هم خوش میگذره
ولی چرا فوبیا تاریکی داره ؟
جیمین : معلوم نیس یعنی نمیدونم🤷
بچه ها نیاز به حمایت دارم پیجم رو به بقیه هم معرفی کنید مرسی ازتون ❤️❤️
اگه حمایت کنید بعدی رو زودتر میزارم
شرط بعدی :
۱۰ کامنت
۴ لایک
۱ فالو
واییی اگه من این نقش به من بیوفته خودم رو میکشم
با همین فکرها از خونه زدم بیرون به تئاتر که رسیدم پیاده شدم وقتی خواستم وارد بشم ...
از زبان جیمین یه لباس آستین کوتاه لش پوشیدم (اسلاید ۲) موهامو شونه کردم و بیرون رفتم سوار اتوبوس شدم بعد چند دقت به ایستگاه رسیدم پیاده شدم نزدیک در سالن بودم که سه دختر خوشگل دیدم یکم که دقت کردم دیدم ا/ت س 😯
یکم است س گرفتم نمیدونم چرا هر وقت میخوام باهاش روبرو بشم استرس میگیریم
از زبان ا/ت
یهو جیمین رو دیدم براش دست تکون دادم و سمتش رفتم
ا/ت : چطوری ؟
جیمین : خوبم تو خوبی ؟( با دست پاچگی )
ا/ت : مرسی اومدی است بدی دیگه ؟
جیمین : اره بیا بریم تو دیر میشه
بعد جیمن دستم رو گرفت و منو با خودش برد وقتی دستم رو توی دستش دیدم احساس خوبی پیدا کردم
پرش زمانی به شروع تست
مدیر تئاتر: خب خب همه جمع سین وقت شروع تسته
بعد تست فردا نتیجه رو اعلام میکنیم
ا/ت : جیمین خیلی استرس دارم نمیخوام نقش رزی بیوفتم
جیمین : چرا خوبه که
ا/ت : ولی من از نقش های عاشقانه بدم میاد
جیمین :😂😂😂
ا/ت : کوفت
پرش زمانی به بعد از انجام تست
مدیر تئاتر: فردا نتیجه رو اعلام میکنیم حتما توی سایت رو نگاه کنید
از زبان جیمین خواستم برم خونه که ا/ت مچم رو گفت نمیدونم چرا احساس میکنم عاشقش شدم یعنی چی یعنی ما سه روزه عاشق شدم ؟
ا/ت : جیمین یک ساعت دارم صدات میکنم 😬
جیمین : آهان ببخشید چی میخواستی بهم بگی
ا/ت : فردا میای با هم بریم شهربازی ؟البته اگه کاری نداری چون من حوصله و تو خونه سر میره
وقتی با چشماش اونجوری تو چشام زل زد نمی تونستم مقاومت کنم عمو م هم که دیروز برام پول واریز کرده میتونم بعد چند سال خوش بگذرونیم البته بهتره به ا/ت بگم که میسو رو با خودمون ببریم
جیمین : باشه قبوله فقط میشه خواهرم هم باهامون بیا آخه ساعت ۱۲ برقای محله ما خاموش میشه و میسو فوبیا تاریکی داره
ا/ت : یعنی تو خواهر داری اسمشو میسوعه؟ معلومه که میتونه بیا بیشتر هم خوش میگذره
ولی چرا فوبیا تاریکی داره ؟
جیمین : معلوم نیس یعنی نمیدونم🤷
بچه ها نیاز به حمایت دارم پیجم رو به بقیه هم معرفی کنید مرسی ازتون ❤️❤️
۴.۹k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.