★ 🎀 پارت 9 🎀 ★
★ 🎀 پارت 9 🎀 ★
آن روزه بارانی 💦🖤
لیسا: داشتم می رفتم سمت خونه رزی که یهوو ماشین خورد به ی ماشین دیگه
از ماشین پیاده شدم ی یاروییی هم از ماشینه خودش پیاده شد اسمش چانیول بود
چانیول : ببخشید خانم ماشینتون بد جور خراب شد می برمش تعمیر گاه
می رسونمتونم هرجا خواستید برید
لیساا: واقعاا مرسیییی
راوی: چانیول ماشین لیسا رو برد
تعمیر گاه و لیسا ادرسه خونه رزی رو داد و رسوندش
پایان صحبت راوی🔮⚔
چانیول : شمارتون رو می دید هرموقع ماشینتون درست شد خبرتون کنم
لیسا: بله حتما شماره رو بش دادم در زدم رزی در رو باز کرد سلام کرد منم سلام کردم
رزی: لیسا اومد تمام قضیه رو بش گفتم
خیلی از دستم اعصابنی بود وگریه می کرد و از خونه رفت بیرون
پایان پارت 9💜
آن روزه بارانی 💦🖤
لیسا: داشتم می رفتم سمت خونه رزی که یهوو ماشین خورد به ی ماشین دیگه
از ماشین پیاده شدم ی یاروییی هم از ماشینه خودش پیاده شد اسمش چانیول بود
چانیول : ببخشید خانم ماشینتون بد جور خراب شد می برمش تعمیر گاه
می رسونمتونم هرجا خواستید برید
لیساا: واقعاا مرسیییی
راوی: چانیول ماشین لیسا رو برد
تعمیر گاه و لیسا ادرسه خونه رزی رو داد و رسوندش
پایان صحبت راوی🔮⚔
چانیول : شمارتون رو می دید هرموقع ماشینتون درست شد خبرتون کنم
لیسا: بله حتما شماره رو بش دادم در زدم رزی در رو باز کرد سلام کرد منم سلام کردم
رزی: لیسا اومد تمام قضیه رو بش گفتم
خیلی از دستم اعصابنی بود وگریه می کرد و از خونه رفت بیرون
پایان پارت 9💜
۶.۹k
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.