گل رز♔
گل رز♔
#پارت21
سرزمین ـه سپیده"
از زبان چویا]
_ من.. من دلم میخواد.. هـ.. هیچی ولش کن زیاد مهم نیست!
سوالی نگام کرد ـو گفت: اتفاقی افتاده؟!
سری تکون دادم ـو با لبخند گفتم: نه چیزی نیست... مـ.. من دیگه.. دیگه بهتره برگردم خونه تا...
از جام بلند شدم ـو با لبخندِ کجی گفتم:تا تو دردسر نیفتم.
لبخندی زد ـو از جاش بلند شد ـو گفت: تا اونجا دنبالت میام.
دستمو به معنای جواب رد تکون دادم ـو گفتم: من خودم میرم ممکنه تو دردسر بیفتی.
سری تکون داد ـو گفت: چیزی نمیشه.
لبخندی زدم ـو گفتم: هرطور راحتی!
اینو گفتم ـو سمتِ کاخ حرکت کردم.
_هر کی دیرتر برسه یه خرسِ بوگندو ـعه!
از کنارم به سرعت رد شد.
با اخم ـو لبخند گفتم: هی قبول نیست!!!!
سریع دوییدم تا بهش برسم ـو زودتر از اون به کاخ برسم.
گذر زمان"
نفس نفس میزدم ـو دستامو رو زانوهام گذاشته بودم.
_خیلی بدی، تو تقلب کردی.
لبخندِ مغرورانه ای زد ـو گفت: اصلا ـم تقلب نکردم، خوب تو شدی خرس بوگندو.
مشتِ کوچیکی به شونه ـش زدم ـو گفتم: خودتی.
خنده ی ریزی کرد ـو گفت: خیله خوب زود باش.
سری تکون دادم ـو باهم به سمت کاخ رفتیم.
وقتی به پنجره ی اتاقم رسیدیم اول کمی دورو برم ـو نگاه کردم ـو بعد پنجره ـرو بالا دادم.
خواستم داخل برم ولی...
از زبان دازای"
میخواست از پنجره به داخل بره ولی یه لحظه وایساد.
سمتم برگشت ـو گفت: گلِ رز،... اسمه گلِ مورد علاقه ـم گل رز ـه!
ادامه دارد...
﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉
سلام به همگییی😇
ادامه ی پارت ـو دادم ولی شرمنده خیلی کوتاه ـه😶چون من درحال حاضر دارم چار تا فن فیک رو باهم مینویسم.
خوب دوستون دارم♥
فعلا👋🏻
#پارت21
سرزمین ـه سپیده"
از زبان چویا]
_ من.. من دلم میخواد.. هـ.. هیچی ولش کن زیاد مهم نیست!
سوالی نگام کرد ـو گفت: اتفاقی افتاده؟!
سری تکون دادم ـو با لبخند گفتم: نه چیزی نیست... مـ.. من دیگه.. دیگه بهتره برگردم خونه تا...
از جام بلند شدم ـو با لبخندِ کجی گفتم:تا تو دردسر نیفتم.
لبخندی زد ـو از جاش بلند شد ـو گفت: تا اونجا دنبالت میام.
دستمو به معنای جواب رد تکون دادم ـو گفتم: من خودم میرم ممکنه تو دردسر بیفتی.
سری تکون داد ـو گفت: چیزی نمیشه.
لبخندی زدم ـو گفتم: هرطور راحتی!
اینو گفتم ـو سمتِ کاخ حرکت کردم.
_هر کی دیرتر برسه یه خرسِ بوگندو ـعه!
از کنارم به سرعت رد شد.
با اخم ـو لبخند گفتم: هی قبول نیست!!!!
سریع دوییدم تا بهش برسم ـو زودتر از اون به کاخ برسم.
گذر زمان"
نفس نفس میزدم ـو دستامو رو زانوهام گذاشته بودم.
_خیلی بدی، تو تقلب کردی.
لبخندِ مغرورانه ای زد ـو گفت: اصلا ـم تقلب نکردم، خوب تو شدی خرس بوگندو.
مشتِ کوچیکی به شونه ـش زدم ـو گفتم: خودتی.
خنده ی ریزی کرد ـو گفت: خیله خوب زود باش.
سری تکون دادم ـو باهم به سمت کاخ رفتیم.
وقتی به پنجره ی اتاقم رسیدیم اول کمی دورو برم ـو نگاه کردم ـو بعد پنجره ـرو بالا دادم.
خواستم داخل برم ولی...
از زبان دازای"
میخواست از پنجره به داخل بره ولی یه لحظه وایساد.
سمتم برگشت ـو گفت: گلِ رز،... اسمه گلِ مورد علاقه ـم گل رز ـه!
ادامه دارد...
﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉
سلام به همگییی😇
ادامه ی پارت ـو دادم ولی شرمنده خیلی کوتاه ـه😶چون من درحال حاضر دارم چار تا فن فیک رو باهم مینویسم.
خوب دوستون دارم♥
فعلا👋🏻
۵.۶k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.