تو مرا
تو مرا
آنقدر آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت
بکنم دل ز دل چون سنگت
تو خیالت راحت
میروم از قلبت
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی
و به خود میگویی
باز می آید و میسوزد از این عشق ولی
برنمیگردم نه...!
میروم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد
عشق زیباست و حرمت دارد
تو بمان
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است
سخت بیمار شده است
تو بمان در شهرت....
آنقدر آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت
بکنم دل ز دل چون سنگت
تو خیالت راحت
میروم از قلبت
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی
و به خود میگویی
باز می آید و میسوزد از این عشق ولی
برنمیگردم نه...!
میروم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد
عشق زیباست و حرمت دارد
تو بمان
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است
سخت بیمار شده است
تو بمان در شهرت....
۲.۴k
۱۲ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.