همه چی از اون شب شروع شد...؟!p39
جیمین داشت اروم یه سمت یونجی میرفت که بوسش کنه که...
توسط یونجی هل داده شد و از تخت افتاد پایین و یونجی ار این فرصت استفاده کرد و پرید رفت تو حموم و درو. قفل کرد...
_اخخخ دستممم*بغض*درد...هق...میکنه...
یونجی وقتی صدای گریه ی جیمینو شنید سریع از حموم بیرون اومد و به سمتش دویید...
+جی...جیمیناا...خوب...خوبی؟*بغض و استرس*
یونجی میخواست جیمینو بغل کنه که جیمین پسش زد...
_ولم کن بهم دست نزن...هق
+یاااا جیمینا...وایسا کجا میری؟
جیمین سریع بلند شد و لباساش رو پوشید و به سمت در رفت ولی
ولی درست وقتی که میخواست درو باز کنه...
یونجی گوشهی لباسش رو گرفت و اونو به سمت خودش برگردوند بلافاصله لبای قلوه ایشو رو لبای پاستیلی جیمین گذاشت...
ولی چی میشد اگه جیمین همکاری نمیکرد؟
+مگه نمیخواستی بوسم کنی؟خب بیا...
یونجی به سرعت تک تک اجزای صورت جیمینو بوسید و وقتی میخواست لباشو ببوسه...
این جیمین بو که به سمت لبای یوجی حمله ور شد و وحشیانه میبوسید...
یونجی اولش تو شک بود ولی سریع به خودش اومد و باهاش همکاری کرد...
ولی بر خر مگس معرکه لعنت که همیشه ینفر مزاحم بوسه های پر از عشق این دو نفر میشد...
و بعلع ایندفعه کسی نبود جز "هه رین"!
و از اونجایی که در خونه باز بود...هه رین همه چیزو دیده بود و...
__________
تموم شد برو خونتون بی تر ادب...
عههههه
شرطا:
۱۵ لایک
۳۰کامنت
توسط یونجی هل داده شد و از تخت افتاد پایین و یونجی ار این فرصت استفاده کرد و پرید رفت تو حموم و درو. قفل کرد...
_اخخخ دستممم*بغض*درد...هق...میکنه...
یونجی وقتی صدای گریه ی جیمینو شنید سریع از حموم بیرون اومد و به سمتش دویید...
+جی...جیمیناا...خوب...خوبی؟*بغض و استرس*
یونجی میخواست جیمینو بغل کنه که جیمین پسش زد...
_ولم کن بهم دست نزن...هق
+یاااا جیمینا...وایسا کجا میری؟
جیمین سریع بلند شد و لباساش رو پوشید و به سمت در رفت ولی
ولی درست وقتی که میخواست درو باز کنه...
یونجی گوشهی لباسش رو گرفت و اونو به سمت خودش برگردوند بلافاصله لبای قلوه ایشو رو لبای پاستیلی جیمین گذاشت...
ولی چی میشد اگه جیمین همکاری نمیکرد؟
+مگه نمیخواستی بوسم کنی؟خب بیا...
یونجی به سرعت تک تک اجزای صورت جیمینو بوسید و وقتی میخواست لباشو ببوسه...
این جیمین بو که به سمت لبای یوجی حمله ور شد و وحشیانه میبوسید...
یونجی اولش تو شک بود ولی سریع به خودش اومد و باهاش همکاری کرد...
ولی بر خر مگس معرکه لعنت که همیشه ینفر مزاحم بوسه های پر از عشق این دو نفر میشد...
و بعلع ایندفعه کسی نبود جز "هه رین"!
و از اونجایی که در خونه باز بود...هه رین همه چیزو دیده بود و...
__________
تموم شد برو خونتون بی تر ادب...
عههههه
شرطا:
۱۵ لایک
۳۰کامنت
۸.۶k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.