"سناریو"
(درخواستی)
《وقتی میخواد بهت اعتراف کنه》
☆☆☆
نامجون:*با یه دسته رز صورتی نزدیکت میشه و در حالی که صورتش سرخ شده اونا رو به سمتت دراز میکنه* خوشگلن نه؟ قبلشون کن ، میدونم میخوایش
*گلارو ازش میگیری
نامجون: میدونی چیه؟ منم وقتی تو رو دیدم انقدر خوشگل بودی که نتونستم نخوامت..!
▪︎▪︎▪︎
جین:*خیلی با استرس بهت نزدیک میشه و با اینکه یه متن آماده کرده بود که بهت بگه یادش میره و در حالی که عصبی میخنده اینارو بهت میگه: هه هه ا.ت میبینی من چقدر خوشگلم؟ وااااو توام خوشگلی چقدر جالب! میخوای یه کار خیر کنی و دوتا خوشگلو به هم برسونی؟
▪︎▪︎▪︎
یونگی: میدونی ا.ت ... تو هم خوشگلی هم باهوشی هم کیوتی تازه دختر عاقلی هم هستی! احساس میکنم اگه دیر بجنبم از دستم میری! نظرت چیه بهم یه شانس بدی؟
▪︎▪︎▪︎
هوسوک:*درحالی که از استرس همش پاشو تکون میده و وول میخوره بهت لبخند میزنه* میدونی ا.ت من اصلا بلد نیستم مقدمه چینی کنم ... فقط میخوام بدونی که واقعا دوست دارم و اگه قابل بدونی میخوام دوست پسرت باشم!
▪︎▪︎▪︎
جیمین:*دستشو توی موهاش میکشه و سعی میکنه یه مقدمه چینی خوب بکنه* نمیدونم از کی ، نمیدونم چرا و اصلا نمیدونم چه چیزی توی تو دیدم که اینجوری شد ... ولی خیلی وقته چشممو گرفتی ا.ت.
دلم میخواد مال من باشی.!
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ:*درحالی که صورتش یکم سرخ شده کراواتشو شل میکنه و لبخند مستطیلیشو تحویلت میده* آه ، نمیدونم چرا انقدر هیجان دارم!
البته باید اینطور باشه چون ممکنه ردم کنی ... خب خانم ا.ت ... من ازت خوشم اومده! دلم میخواد بهم شانس دوست پسرت بودنو بدی! شایدم باهم کنار اومدیم و تونستم شوهرت بشم!
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:میرم سر اصل مطلب ، بیا با من سر قرار! من ازت خوشم میاد!
▪︎▪︎▪︎
《وقتی میخواد بهت اعتراف کنه》
☆☆☆
نامجون:*با یه دسته رز صورتی نزدیکت میشه و در حالی که صورتش سرخ شده اونا رو به سمتت دراز میکنه* خوشگلن نه؟ قبلشون کن ، میدونم میخوایش
*گلارو ازش میگیری
نامجون: میدونی چیه؟ منم وقتی تو رو دیدم انقدر خوشگل بودی که نتونستم نخوامت..!
▪︎▪︎▪︎
جین:*خیلی با استرس بهت نزدیک میشه و با اینکه یه متن آماده کرده بود که بهت بگه یادش میره و در حالی که عصبی میخنده اینارو بهت میگه: هه هه ا.ت میبینی من چقدر خوشگلم؟ وااااو توام خوشگلی چقدر جالب! میخوای یه کار خیر کنی و دوتا خوشگلو به هم برسونی؟
▪︎▪︎▪︎
یونگی: میدونی ا.ت ... تو هم خوشگلی هم باهوشی هم کیوتی تازه دختر عاقلی هم هستی! احساس میکنم اگه دیر بجنبم از دستم میری! نظرت چیه بهم یه شانس بدی؟
▪︎▪︎▪︎
هوسوک:*درحالی که از استرس همش پاشو تکون میده و وول میخوره بهت لبخند میزنه* میدونی ا.ت من اصلا بلد نیستم مقدمه چینی کنم ... فقط میخوام بدونی که واقعا دوست دارم و اگه قابل بدونی میخوام دوست پسرت باشم!
▪︎▪︎▪︎
جیمین:*دستشو توی موهاش میکشه و سعی میکنه یه مقدمه چینی خوب بکنه* نمیدونم از کی ، نمیدونم چرا و اصلا نمیدونم چه چیزی توی تو دیدم که اینجوری شد ... ولی خیلی وقته چشممو گرفتی ا.ت.
دلم میخواد مال من باشی.!
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ:*درحالی که صورتش یکم سرخ شده کراواتشو شل میکنه و لبخند مستطیلیشو تحویلت میده* آه ، نمیدونم چرا انقدر هیجان دارم!
البته باید اینطور باشه چون ممکنه ردم کنی ... خب خانم ا.ت ... من ازت خوشم اومده! دلم میخواد بهم شانس دوست پسرت بودنو بدی! شایدم باهم کنار اومدیم و تونستم شوهرت بشم!
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:میرم سر اصل مطلب ، بیا با من سر قرار! من ازت خوشم میاد!
▪︎▪︎▪︎
۱۵.۷k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.