برادر ناتنی (پارت2)
کوک خودشو اماده کردو رفت پایین قهوشو خورد و میخواست بره
ته: کجا کجا با این عجله؟
کوک: عه؟همین چند دیقه پیش عمم اومد بیدارم کرد گفت پاشو گمشو مدرسه؟
ته: خودم میرسونمت نیاز نکرده پیاده بری
کوک: نمیخوام
ته: قرار امشبتو با دوست دخترت لغو میکنماااا
کوک: تههههه اون دوست دخترم نیییسس
ته: اسمش چی بود؟ اهاااا پارک لونا شما خیلی بهم میاین
کوک اخم کردو جلوتر رفت ،رو پاشنه جلویی کفشش وایساد و دستشو تو موهای ته فرو برد
کوک:لعنتی اون دوست پسر داره!
تهیونگ از کیوت بودن بیش از حد کوک خنده ای کرد و بعد لباشو رو لبای نرم برادرش گذاشت
ته: میخوای من دوست پسرت بشم؟
کوک: نه خیرم ،لازم نکرده
ته نیشخندی زد
ته؛: حداقل ی آبرسان بزن به پوستت
کوک: نمیخام ، کی حوصله داره
ته : هعی ....
عینکشو ورداشت و گذاشت رو سرش
کوک: الان فازت چیه عینکو گذاشتی اونجا؟ هوا ابریه مثلاً
ته: میزنم تو دهنت کوک ...نرین تو جذابیتم
کوک: جذاب مناطق دمپایی زده
ته : برو سوار شو تا بیام
کوک قیافه ای گرفت و رفت بیرون سوییچ ماشینو پرت کرد رو صندلی و خودشم نشست
ته از اونور اومد و سوار شد
ته : شت ....این چیه ؟
کوک: آه...این برق لب منه
ته: تو که حوصله ضد آفتاد زدنو نداری اینو واسه چی گرفتی؟
کوک : ب تو ربطی نداره ددی تهونگ
ته: صدبار بهت گفتم نگو ددی تهیونگ
کوک: بیا برو تو کوچه بابااااا الان دیرم میشه چقد گیر میدی!!
ته: آخر میکشمت
سوییچو چرخوند و ماشینو روشن کرد
۷:۰۰
ته : بیا ...بعد مدرسه میام دنبالت منتظرم بمون
کوک : چشم ددی
ته :لعنت بهت ....ی چیزیو یادت رفت
کوک راهشو کج کردو برگشت
بوسه ای رو لبای برادر بزرگ ترش گذاشت و رف
ته: دارم عاشقت میشم جونکوکی
ته: کجا کجا با این عجله؟
کوک: عه؟همین چند دیقه پیش عمم اومد بیدارم کرد گفت پاشو گمشو مدرسه؟
ته: خودم میرسونمت نیاز نکرده پیاده بری
کوک: نمیخوام
ته: قرار امشبتو با دوست دخترت لغو میکنماااا
کوک: تههههه اون دوست دخترم نیییسس
ته: اسمش چی بود؟ اهاااا پارک لونا شما خیلی بهم میاین
کوک اخم کردو جلوتر رفت ،رو پاشنه جلویی کفشش وایساد و دستشو تو موهای ته فرو برد
کوک:لعنتی اون دوست پسر داره!
تهیونگ از کیوت بودن بیش از حد کوک خنده ای کرد و بعد لباشو رو لبای نرم برادرش گذاشت
ته: میخوای من دوست پسرت بشم؟
کوک: نه خیرم ،لازم نکرده
ته نیشخندی زد
ته؛: حداقل ی آبرسان بزن به پوستت
کوک: نمیخام ، کی حوصله داره
ته : هعی ....
عینکشو ورداشت و گذاشت رو سرش
کوک: الان فازت چیه عینکو گذاشتی اونجا؟ هوا ابریه مثلاً
ته: میزنم تو دهنت کوک ...نرین تو جذابیتم
کوک: جذاب مناطق دمپایی زده
ته : برو سوار شو تا بیام
کوک قیافه ای گرفت و رفت بیرون سوییچ ماشینو پرت کرد رو صندلی و خودشم نشست
ته از اونور اومد و سوار شد
ته : شت ....این چیه ؟
کوک: آه...این برق لب منه
ته: تو که حوصله ضد آفتاد زدنو نداری اینو واسه چی گرفتی؟
کوک : ب تو ربطی نداره ددی تهونگ
ته: صدبار بهت گفتم نگو ددی تهیونگ
کوک: بیا برو تو کوچه بابااااا الان دیرم میشه چقد گیر میدی!!
ته: آخر میکشمت
سوییچو چرخوند و ماشینو روشن کرد
۷:۰۰
ته : بیا ...بعد مدرسه میام دنبالت منتظرم بمون
کوک : چشم ددی
ته :لعنت بهت ....ی چیزیو یادت رفت
کوک راهشو کج کردو برگشت
بوسه ای رو لبای برادر بزرگ ترش گذاشت و رف
ته: دارم عاشقت میشم جونکوکی
۳۵۳
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.