پارت سیزدهم

پارت ۱۳

فردا ویو ات

ساعت ۶ بود بیدار شدم دیدم کوک به طرز به شدت سکوتی خوابه خلاصه بلند شدم یه دوش گرفتم لباس ساده ای پوشیدم موهامو خشک کردم باز گذاشتم روتین پوستیمو انجام دادم و رفتم کوک رو بیدار کنم

ات: کوک،کوک

کوک:هوم ( خوابالو )

ات: ساعت ۶:۳۰شده

کوک بلند شد به ات صبح بخیر گفت دوش گرفت به ات گفت وایسا باهم بریم پایین ات هم یونیفورم مدرسشو پوشید و با کوک رفت پایین

کوک و ات: سلام به همگی

همه: سلام

هلنا : بشینید سر میز

ویو ات

همه نشستن که دیدم نینا با یه لباس باز اومد سر میز

نینا: سلام (با عشوه)

ات یواش به کوک گفت

ات: کوک این چرا انقدر لباسش بازه

کوک: چیه دوست جونم نگران نباش نگاش نمیکنم (با خنده)

ات: درد مرز کوفت بدو صبحونتو بخور ببرم مدرسه

کوک: باشه

کوک و ات رفتن

کوک اتو رسوند

کوک: خب دوست جونم بغلم نمیکنی؟(مظلوم)

ات: بیا

ات و کوک همو بغل کردن و ات رفت داخل کوک هم رفت کارخونه

ویو ات بعد مدرسه

رفتم خونه لباسامو عوض کردم یه چیزی خوردم خوابیدم که شب بود بیدار شدم موهامو شونه زدم یه آرایش لایت کردم دیدم مامان کوک صدام زد رفتم پایین که.‌...

بچه ها توی پارت بعد می فهمید چه اتفاقی برای هلنا افتاده که عروس جئون هاس