رمان عشق سیاه و سفید...! part:19
کیونگ: باش باش شوخی کردم بریم(خنده)
(کیونگ دست ا/ت رو میگیره و باهم وارد کلاس میشن و همه روشون زومن و با تعجب نکاشون میکنن)
☆
☆
میرسن به کلاس...
کیونگ: سلام استاد، ببخشید یه اتفاقی افتاده بود دیر کردیم...
استاد: بله بله خبر دارم.... میتونید بشینید...
کیونگ: ممنون استاد....
(دست ا/ت رو گرفت نشوند تو صندلیش خودشم نشست سرجاش....)
☆
꧁꧂
(استاد شروع کرد به درس دادن اما کیونگ و ا/ت حوصله گوش دادن درسو نداشتن و سرشونو گذاشتن روی میز و بهم نگاه میکردن....تا اینکه زنگ خورد)
ا/ت: خدارو شکر اهههه کسلم کرد این درس تاریخ اخه چیه درسته پرس میخونم ولی ناله میکنم...
کیونگ: ناله؟!(خنده)
ا/ت: اوهوم... چیزع من میرم بوفه یچی بخرم توهم زود بیا...
کیونگ: باشه تو برو منم الان میام...(کیونگ فعلا تایم سختیو پشت سر گذاشت و فعلا کلافست)
☆
☆
(ا/ت از کلاس خارج شد ولی وقتی جلو تر رفت لونا پیداش شدو دستشو گذاشت یه طرف دیوار تا ا/ت جایی نرع و دوستاسم پشتش)
ا/ت: دقیقا ازم چی میخوای؟! ولم کن دیگه...
لونا: معلومه ازت چی میخام...!!!(و اروم زمزمه کرد)
لونا: کیونگو.... میبینم باز اشتی کردین بوسو اینا(خنده ها ی شیطاانی)
ا/ت: چ.. چی تو دیدی؟! م.. من فک کردم کسی ندید...(ناراحت)
لونا: اوخیی پیشی کوچولوی ما ناراحت شده؟!(ادای ناراحتارو در میاره)
لونا: هی بچه ها!!!(با دوستاشه)
لونا: سطل اب امادس؟! میخوام یکم پیشیمونو خیس کنم(باز ادای ناراحتارو در میاره)
ا/ت: چیییی؟! لطفا این کارو نکن...
(ا/ت میخواست بره که یهو لونا اونیکی دستشو گذاشت اونر دیوار و گفت:....)
(کیونگ دست ا/ت رو میگیره و باهم وارد کلاس میشن و همه روشون زومن و با تعجب نکاشون میکنن)
☆
☆
میرسن به کلاس...
کیونگ: سلام استاد، ببخشید یه اتفاقی افتاده بود دیر کردیم...
استاد: بله بله خبر دارم.... میتونید بشینید...
کیونگ: ممنون استاد....
(دست ا/ت رو گرفت نشوند تو صندلیش خودشم نشست سرجاش....)
☆
꧁꧂
(استاد شروع کرد به درس دادن اما کیونگ و ا/ت حوصله گوش دادن درسو نداشتن و سرشونو گذاشتن روی میز و بهم نگاه میکردن....تا اینکه زنگ خورد)
ا/ت: خدارو شکر اهههه کسلم کرد این درس تاریخ اخه چیه درسته پرس میخونم ولی ناله میکنم...
کیونگ: ناله؟!(خنده)
ا/ت: اوهوم... چیزع من میرم بوفه یچی بخرم توهم زود بیا...
کیونگ: باشه تو برو منم الان میام...(کیونگ فعلا تایم سختیو پشت سر گذاشت و فعلا کلافست)
☆
☆
(ا/ت از کلاس خارج شد ولی وقتی جلو تر رفت لونا پیداش شدو دستشو گذاشت یه طرف دیوار تا ا/ت جایی نرع و دوستاسم پشتش)
ا/ت: دقیقا ازم چی میخوای؟! ولم کن دیگه...
لونا: معلومه ازت چی میخام...!!!(و اروم زمزمه کرد)
لونا: کیونگو.... میبینم باز اشتی کردین بوسو اینا(خنده ها ی شیطاانی)
ا/ت: چ.. چی تو دیدی؟! م.. من فک کردم کسی ندید...(ناراحت)
لونا: اوخیی پیشی کوچولوی ما ناراحت شده؟!(ادای ناراحتارو در میاره)
لونا: هی بچه ها!!!(با دوستاشه)
لونا: سطل اب امادس؟! میخوام یکم پیشیمونو خیس کنم(باز ادای ناراحتارو در میاره)
ا/ت: چیییی؟! لطفا این کارو نکن...
(ا/ت میخواست بره که یهو لونا اونیکی دستشو گذاشت اونر دیوار و گفت:....)
۱۰.۴k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.