رز سیاه جادویی ☆... P=3
8 سال از آخرین دیدارمون گذشته و امروز تولدش بود...پسر عموی عزیزم...جیمین! اگه الان کنارم بودی تولد 28 سالگیت و جشن میگرفتیم...من دوست داشتم چرا ترکم کردی؟...
(فلش بک به 8 سال پیش)
ا.ت=عه جیمین نکن دیگه...
جیمین=خب چیکار کنم خیلی خوشگلی(خنده)
ا.ت=خودت و لوس نکن...به هر حال دلیل نمیشه هی لپام و بکشی...
جیمین=خب چیکار کنم خوشگل خانم...چجوری احساساتم و نشون بدم؟
ا. ت=(رفتم تو فکر و ناخودآگاه پوزخند زدم)
جیمین=(خنده) ای بیشعور
ا. ت=نخیرم اسکل...من به چیز بدی فکر نکردم!
جیمین=خب نتیجه؟
ا. ت=(لبخند زدم و گونش و بوسیدم) اینجوری...باید به این روش احساساتت و نشونم بد..(داشتم حرف میزدم که جیمین لباش گذاشت رو لبام و سریع جدا شد...با تعجب نگاش میکردم)
جیمین=من اینشکلی دوست دارم...
ا. ت=جیمین دیوونه شدی...ممکن بود بابا یا مامان من یا تو ببینه...
جیمین=اره عزیزم من خیلی وقته دیوونه شدم...دیوونه ی تو...
ا. ت=(خنده) پرو...
جیمین=دوست دارم ا.ت
ا. ت=منم دوست دارم جیمینم
(پایان فلش بک)
(فلش بک به 8 سال پیش)
ا.ت=عه جیمین نکن دیگه...
جیمین=خب چیکار کنم خیلی خوشگلی(خنده)
ا.ت=خودت و لوس نکن...به هر حال دلیل نمیشه هی لپام و بکشی...
جیمین=خب چیکار کنم خوشگل خانم...چجوری احساساتم و نشون بدم؟
ا. ت=(رفتم تو فکر و ناخودآگاه پوزخند زدم)
جیمین=(خنده) ای بیشعور
ا. ت=نخیرم اسکل...من به چیز بدی فکر نکردم!
جیمین=خب نتیجه؟
ا. ت=(لبخند زدم و گونش و بوسیدم) اینجوری...باید به این روش احساساتت و نشونم بد..(داشتم حرف میزدم که جیمین لباش گذاشت رو لبام و سریع جدا شد...با تعجب نگاش میکردم)
جیمین=من اینشکلی دوست دارم...
ا. ت=جیمین دیوونه شدی...ممکن بود بابا یا مامان من یا تو ببینه...
جیمین=اره عزیزم من خیلی وقته دیوونه شدم...دیوونه ی تو...
ا. ت=(خنده) پرو...
جیمین=دوست دارم ا.ت
ا. ت=منم دوست دارم جیمینم
(پایان فلش بک)
۱۰.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.