رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ⁵⁰ ¤
_______________________
از پنجره به سالن نگاه کردم
چقد عاشقانه کنار هم نشسته بودن با دیدنشون دوباره حالم بد شد
یکی ظرف های شراب رو میبرد و یکی دیگه پذیرایی میکرد
یه پسره وارد آشپزخونه شد
اومد نشست روبه روم
آماندا : ببخشید ولی ورود به آشپزخونه ممنوعه
پسره : چه لیدی جذابی ، مایل به آشنا شدن بیشتر هستین ؟
این یوپ : خیر
پسره : شما کی ایشون هستید ؟ ( پوزخند )
این یوپ : شوهرش ( نگاه های ترسناک )
پسره : عه پس چرا پیش خودت نیس
این یوپ : به تو چه ، زود گورتو گم کن تا نکشتمت
پسره : باشه بابا نخواستیم
پسره رفت و من با بهت به این یوپ خیره شدم
آماندا : تو شوهر منی ؟
این یوپ : بله
آماندا : کدوم شوهری با زنش اینجوری میکنه ؟
این یوپ : اصن تو چرا نشستی اینجا ، بیا بیرون
آماندا : تو چیکاره منی ، اصن به تو چه که من کجا میشینم
اگه از دستوراتت سرپیچی کنم تنبیه میشم ؟
بشم ، کم زدی الانم بزن ، اصن بزن منو بکش برام هیچی دیگه مهم نیس
اصن هرچقدر میخوای کتکم بزن ( کمی داد )
____________________________
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ⁵⁰ ¤
_______________________
از پنجره به سالن نگاه کردم
چقد عاشقانه کنار هم نشسته بودن با دیدنشون دوباره حالم بد شد
یکی ظرف های شراب رو میبرد و یکی دیگه پذیرایی میکرد
یه پسره وارد آشپزخونه شد
اومد نشست روبه روم
آماندا : ببخشید ولی ورود به آشپزخونه ممنوعه
پسره : چه لیدی جذابی ، مایل به آشنا شدن بیشتر هستین ؟
این یوپ : خیر
پسره : شما کی ایشون هستید ؟ ( پوزخند )
این یوپ : شوهرش ( نگاه های ترسناک )
پسره : عه پس چرا پیش خودت نیس
این یوپ : به تو چه ، زود گورتو گم کن تا نکشتمت
پسره : باشه بابا نخواستیم
پسره رفت و من با بهت به این یوپ خیره شدم
آماندا : تو شوهر منی ؟
این یوپ : بله
آماندا : کدوم شوهری با زنش اینجوری میکنه ؟
این یوپ : اصن تو چرا نشستی اینجا ، بیا بیرون
آماندا : تو چیکاره منی ، اصن به تو چه که من کجا میشینم
اگه از دستوراتت سرپیچی کنم تنبیه میشم ؟
بشم ، کم زدی الانم بزن ، اصن بزن منو بکش برام هیچی دیگه مهم نیس
اصن هرچقدر میخوای کتکم بزن ( کمی داد )
____________________________
۲.۶k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.