عشق و نفرت پارت23♡
عشق و نفرت پارت23♡
کوک:اه گندش بزنن اخه جیشده دوباره
(سومین اینجا زنگ میزنه)
کوک: بله چیکار داری
سومین: عا عشقم چرا عصبانی
کوک: سومین چت شده زده به سرت غط کن باید برم دنبال مینسو
سومین: اخی پس تو هنوز نمیدونی چی شده
کوک: یعنی چه
سومین: چقدر زود رفت کوک قبلا حافظت بهتر بودا(نویسنده خودت حافظت پایینه دختره سلیطه😂🗿)
کوک: سومین بس کن ببینم چی شده
سومین: امروز مگه همو بغل نکردیم
کوک: نه اونوقت من فقط اشتباهی بغلت کردم و دستمو انداختم و کاملا مشخص بود
سومین: عا کوک یا تو دیر دستتو انداختی یا من زرنگ بودم و سریع عکس گرفتم
کوک: پس کار توعه
سومین:(خنده) نه عزیزم میتونم بگم کار هر دومونه
کوک: اه گندش بزنن
ویو کوک
چند بار زنگ زدم به مینسو اما جواب نمیداد
پایان ویو
ویو مینسو
باورم نمیشد اون کوکه گریه میکردم و اسمونم با من یکی شده بود از بارون هیس شده بودم اما برام مهم نبود و فقط گریه میکردم
پایان ویو
(یونا زنگ زد به مینسو و مینسو جواب داد)
یونا: الو دختر کجایی کوک گفت یهویی رفتی
مینسو: اره
یونا: چیشده چرا گریه میکنی اصلا بگ کجایی بگو ببینم بیام پیشت
مینسو: مگه مهمه
یونا: مینسو بس کن بگو ببینم کجایی
مینسو: لب ساحلم
یونا: باشه همونجا بمون تا بیام جایی نریا
ویو مینسو
گوشیو غط کردم و فقط به اسمون خیره شده بودم یعنی مادر کوک راست میگفت که اونا با هم رابطه داشتن اما اون مگه مال قبلا نبود
پایان ویو
ویو کوک
سریع به یونا زنگ زدم تا ببینم شاید مینسو بهش گفته کجاست
پایان ویو
کوک: یونا چیشد
یونا: گفت لب ساحله اما نرو من خودم میرم
کوک: نمیتونم منم میرم
ویو یونا
تا خواستم به کوک بگم نه گوشیو غط کرد
پایان ویو
کوک: مینسوو
مینسو: تو انیجا چیکار میکنی کی بهت گفت ا
کوک: ببین اروم باش همه اون چیزی که دیدی دروغ لود من یغلش نکردم فقط یه دقیقه هواسم نبود بعدشم انداختم اون زود عکس گرفت و خواست که رابژمونو به هم بریزه
مینسو: اما از روزی که اومده همه چیز بهم ریخته
کوک: میدونم عشقم اما لطفا بیا بریم
مینسو: ولم کن تو هیچ میدونی من این چند روز چی کشیدم حالا هم از سر راهم برو کنار میخوام برم
کوک: نمیتونم(بغض) نمیتونم بزارم بری من نمیتونم از دستت بدم
ویو مینسو
سومین یه عکس دیگه هم برام فرستاد وقتی که داشتن همو بوس میکردن
پایان ویو
مینسو: اینم میخوای انکار کنی
کوک: بهت گفتم اون یهو اومد بغلم کرد و منو بوسید
مینسو: کوک من نمیدونم فعلا ذهنم به هم ریخته فقط از سر راهم برو کنار
کوک: نرو لطفا(گریه)
ادامه داردـ..
کوک:اه گندش بزنن اخه جیشده دوباره
(سومین اینجا زنگ میزنه)
کوک: بله چیکار داری
سومین: عا عشقم چرا عصبانی
کوک: سومین چت شده زده به سرت غط کن باید برم دنبال مینسو
سومین: اخی پس تو هنوز نمیدونی چی شده
کوک: یعنی چه
سومین: چقدر زود رفت کوک قبلا حافظت بهتر بودا(نویسنده خودت حافظت پایینه دختره سلیطه😂🗿)
کوک: سومین بس کن ببینم چی شده
سومین: امروز مگه همو بغل نکردیم
کوک: نه اونوقت من فقط اشتباهی بغلت کردم و دستمو انداختم و کاملا مشخص بود
سومین: عا کوک یا تو دیر دستتو انداختی یا من زرنگ بودم و سریع عکس گرفتم
کوک: پس کار توعه
سومین:(خنده) نه عزیزم میتونم بگم کار هر دومونه
کوک: اه گندش بزنن
ویو کوک
چند بار زنگ زدم به مینسو اما جواب نمیداد
پایان ویو
ویو مینسو
باورم نمیشد اون کوکه گریه میکردم و اسمونم با من یکی شده بود از بارون هیس شده بودم اما برام مهم نبود و فقط گریه میکردم
پایان ویو
(یونا زنگ زد به مینسو و مینسو جواب داد)
یونا: الو دختر کجایی کوک گفت یهویی رفتی
مینسو: اره
یونا: چیشده چرا گریه میکنی اصلا بگ کجایی بگو ببینم بیام پیشت
مینسو: مگه مهمه
یونا: مینسو بس کن بگو ببینم کجایی
مینسو: لب ساحلم
یونا: باشه همونجا بمون تا بیام جایی نریا
ویو مینسو
گوشیو غط کردم و فقط به اسمون خیره شده بودم یعنی مادر کوک راست میگفت که اونا با هم رابطه داشتن اما اون مگه مال قبلا نبود
پایان ویو
ویو کوک
سریع به یونا زنگ زدم تا ببینم شاید مینسو بهش گفته کجاست
پایان ویو
کوک: یونا چیشد
یونا: گفت لب ساحله اما نرو من خودم میرم
کوک: نمیتونم منم میرم
ویو یونا
تا خواستم به کوک بگم نه گوشیو غط کرد
پایان ویو
کوک: مینسوو
مینسو: تو انیجا چیکار میکنی کی بهت گفت ا
کوک: ببین اروم باش همه اون چیزی که دیدی دروغ لود من یغلش نکردم فقط یه دقیقه هواسم نبود بعدشم انداختم اون زود عکس گرفت و خواست که رابژمونو به هم بریزه
مینسو: اما از روزی که اومده همه چیز بهم ریخته
کوک: میدونم عشقم اما لطفا بیا بریم
مینسو: ولم کن تو هیچ میدونی من این چند روز چی کشیدم حالا هم از سر راهم برو کنار میخوام برم
کوک: نمیتونم(بغض) نمیتونم بزارم بری من نمیتونم از دستت بدم
ویو مینسو
سومین یه عکس دیگه هم برام فرستاد وقتی که داشتن همو بوس میکردن
پایان ویو
مینسو: اینم میخوای انکار کنی
کوک: بهت گفتم اون یهو اومد بغلم کرد و منو بوسید
مینسو: کوک من نمیدونم فعلا ذهنم به هم ریخته فقط از سر راهم برو کنار
کوک: نرو لطفا(گریه)
ادامه داردـ..
۴.۹k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.