Haitani Ran Fan fic part8
اینبار ا/ت بود که لباش رو روی لبای گرم و خیس ران گذاشته بود و نابلد میبوسید ... شاید این سرنوشت بود ، مردی که سالها دنبالش بود رو پیدا کرده بود .
با تعجب به ا/ت که لباش رو میبوسید نگاه میکرد... دستاش رو دور کمرش انداخت و با بالا بردنشون زیپ لباس رو باز کرد رو با پایین کشیدنش لباس، لباش رو با گاز کوچیکی که از لب پایین ا/ت گرفت جدا شد...
بدن ظریف ا/ت دقیقا روبه روش بود و رد م.ا.ر.ک ها و گ.ازهایی که گرفته بود خودنمایی میکردن ... صورتش سرخ شده بود دستش رو روی گونش متمایل گذاشته بود و چشم هاش رو میدزدید...
گوشه لبش کج شد ... س.و.ت.ی.ن توری که توی تنش بود رو با کمی فشار پاره کرد و لباش رو روی چ.ا.ک س.ی.ن.ش گذاشت و همراه ب.و.س.ی.د.ن لیس کوچیکی بهش زد که همراه شد با ن.ا.ل.ه ظریف ا/ت
دستش رو روی س.ی.ن.ه ا/ت گذاشت و فشار کوچیکی داد ... ن.ی.م.پ.ا.ل هاش برجسته شده بودن و میتونست باهاشون بازی کنه...
دهنش رو روی یکی از س.ی.ن.ه ها گذاشت و شروع به مک.ید*ن کرد ن*ال*ه های شهوت انگیز ا/ت بیشتر شده بودن ... و برای هر لحظه د*ی*ک ران بیشتر اذیتش میکرد...
با کبود کردن یه س*ی^نه سمت اون س*ی^نش رفت و با شروع به م^کید٪ن کردن دستش رو نوازش بار روی شکم ا/ت میکشید که پایین تر رفت ...
از ش^ر_ت توری رنگش رد کرد و روی کی٪ل_ست*و*ر*ش نشست و همراه با گازی که از ن*یم*پال*ش گرفت ....
(الان ساعت 7:45 دقیقه صبحه و متی که 2 ساعت دیگه امتحان دارم نمیدونم مرور یا با گوشی کار کنم!🗿کدومتون راهنمایی و دبیرستانی هستین؟ )
با تعجب به ا/ت که لباش رو میبوسید نگاه میکرد... دستاش رو دور کمرش انداخت و با بالا بردنشون زیپ لباس رو باز کرد رو با پایین کشیدنش لباس، لباش رو با گاز کوچیکی که از لب پایین ا/ت گرفت جدا شد...
بدن ظریف ا/ت دقیقا روبه روش بود و رد م.ا.ر.ک ها و گ.ازهایی که گرفته بود خودنمایی میکردن ... صورتش سرخ شده بود دستش رو روی گونش متمایل گذاشته بود و چشم هاش رو میدزدید...
گوشه لبش کج شد ... س.و.ت.ی.ن توری که توی تنش بود رو با کمی فشار پاره کرد و لباش رو روی چ.ا.ک س.ی.ن.ش گذاشت و همراه ب.و.س.ی.د.ن لیس کوچیکی بهش زد که همراه شد با ن.ا.ل.ه ظریف ا/ت
دستش رو روی س.ی.ن.ه ا/ت گذاشت و فشار کوچیکی داد ... ن.ی.م.پ.ا.ل هاش برجسته شده بودن و میتونست باهاشون بازی کنه...
دهنش رو روی یکی از س.ی.ن.ه ها گذاشت و شروع به مک.ید*ن کرد ن*ال*ه های شهوت انگیز ا/ت بیشتر شده بودن ... و برای هر لحظه د*ی*ک ران بیشتر اذیتش میکرد...
با کبود کردن یه س*ی^نه سمت اون س*ی^نش رفت و با شروع به م^کید٪ن کردن دستش رو نوازش بار روی شکم ا/ت میکشید که پایین تر رفت ...
از ش^ر_ت توری رنگش رد کرد و روی کی٪ل_ست*و*ر*ش نشست و همراه با گازی که از ن*یم*پال*ش گرفت ....
(الان ساعت 7:45 دقیقه صبحه و متی که 2 ساعت دیگه امتحان دارم نمیدونم مرور یا با گوشی کار کنم!🗿کدومتون راهنمایی و دبیرستانی هستین؟ )
۱۸.۱k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.