هم خونه ی جدیدم اوبانای پارت ۷
از زبان میتسوری:
اوبانای نزدیک بود آکازا رو خفه کنه جلوی دو تاشون که دعوا میکردن رو سعی کردم بگیرم
نزاشتن که دیوونه شدم آکازا سلام فرستاده بود نه چیز دیگه
اوبانای که حتی شماره ی آکازا رو نداره اصلا چطوری فهمید شماره ی آکازا بوده؟
سعی کردم اوبانای رو ببرم به زور و بازوی یک شیر اوبانای رو آروم کردم و بردم خونه
آب بهش دادم که...
وای اون آب نبود دوباره از مشروب تنگن ساما خورد
نههه الان دیوونه میشه ولی این دفعه آماده بودم کاملا آماده
بعد چند دقیقه که ساعت ۳ شب دقیق شد شروع کرد
بردمش روی تخت. ادا در اوردم نمیدونم دوباره چش شده
در گوشم گفت: داشتم دیوونه میشدم میتسوری
دوباره بانداژش رو برداشت و شروع کرد
بوسیدم و فشارم میداد
بعد چند دقیقه کیمونوم رو باز کرد بیشتر فشارم داد
واردم کرد ناله کردم و ناله کردم
انقدر فشارش داد که خودشم دردش گرفت
یه دفعه حال اوبانای خوب شد کیمونوم رو سریع بستم و عادی خودمو نشون دادم
که...
ادامه دارد...
اوبانای نزدیک بود آکازا رو خفه کنه جلوی دو تاشون که دعوا میکردن رو سعی کردم بگیرم
نزاشتن که دیوونه شدم آکازا سلام فرستاده بود نه چیز دیگه
اوبانای که حتی شماره ی آکازا رو نداره اصلا چطوری فهمید شماره ی آکازا بوده؟
سعی کردم اوبانای رو ببرم به زور و بازوی یک شیر اوبانای رو آروم کردم و بردم خونه
آب بهش دادم که...
وای اون آب نبود دوباره از مشروب تنگن ساما خورد
نههه الان دیوونه میشه ولی این دفعه آماده بودم کاملا آماده
بعد چند دقیقه که ساعت ۳ شب دقیق شد شروع کرد
بردمش روی تخت. ادا در اوردم نمیدونم دوباره چش شده
در گوشم گفت: داشتم دیوونه میشدم میتسوری
دوباره بانداژش رو برداشت و شروع کرد
بوسیدم و فشارم میداد
بعد چند دقیقه کیمونوم رو باز کرد بیشتر فشارم داد
واردم کرد ناله کردم و ناله کردم
انقدر فشارش داد که خودشم دردش گرفت
یه دفعه حال اوبانای خوب شد کیمونوم رو سریع بستم و عادی خودمو نشون دادم
که...
ادامه دارد...
۲.۴k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.