𝒑𝒂𝒓𝒕49
𝒑𝒂𝒓𝒕49
((تهیونگ))
از ماشین پیاده شدم ....
کاش از اول نمیشد ........
کاش سمتش نمیرفتم .......
کاش همون روز که فهمیدم جیمینو تا سر حد مرگ میزدم ......
عربده ای کشیدمو گوشیمو پرت کردم تو اب
.
.
.
ته: ممنونم اجوشی
اجوشی: زن نداری ؟ بچه نداری ؟ پسرم خانواده که داری حقت این نیست بیای تو یه مغازه کوچیک اونم مغازه من پیرمرد شبتو صبح کنی
ته: من راضیم اینجا مثل کلبه ها میمونه فکر کنم حداقل اینجا بتونم یکم بخوابم
اجوشی: باشه هر جور راحتی من صبح میام
ته: من مراقب مغازم خیالت تختتت
اجوشی: نمک نریز بچه اگه به بابات نگفتم
ته: تروخدا نگوو اجوشی من جز اینجا جایی رو ندارم برم
اجوشی : نمیخوای تعریف کنی پس ؟!
ته: اخه... سرتونو به درد میارم ......
اجوشی: عوضش حالت بهتر میشه شایدم بتونم کمکت کنم ... پسر من مثل بابابزرگتم از من خجالت نکش
ته: نه موضوع این نیست
اجوشی: قبل اینکه تعریف کنی بپر یه چیزی بگیر بخوریم منم امشب همینجا میمونم یکم مثل قدیما حرف بزنیم
ته: (لبخند زدم) باشه ....
.
.
اجوشی: یعنی ...
ته: حالم داره از خودم بهم میخوره
اجوشی: چرا تو ؟! تو تونستی اون دخترو دوست داشته باشی با تمام کم و کاستی هاش ...چرا تو از خودت متنفری ؟
ته: خب ...
اجوشی: اون دختر یه گلی بود که چیدنش ... چرا بجای اینکه بزاریش تو اب همینجوری رهاش کردی
ته: اون یه کاکتوسه(خندیدم) انقدر قشنگه گلاش که اون خار هارو میشه به جون خرید و بهش دست زد ....
اجوشی: چرا دختری که انقدر عاشقشی رو ول کردی احمق (محکم زد به پیشونیم)
ته: مطمئنم الان نمیخواد منو ببینه ...
اجوشی: تو چی ؟! نمیخوای ببینیش؟ یادمه یکی بهم گفت واسه کسی که دوسش داری بجنگ و پیش خودت نگهش دار ... مال تو مهم نیست اگه قبلا مال کس دیگه ای بوده باشه اما الان که مال توعه ، مال توعه . قرار نیست مال کس دیگه ای بشه ....
ته: یااا اجوشی بسه انقدر نخور فکر کنم مست شدی
اجوشی: جوون که بودم بیشتر از این حرفا میخوردم منو نپیچون پاشو ...... پاشو دیگه پسرهٔ احمق (میزد تو کمرم )
ته: اخ ... اجوشی ... ای نزنننن ... کجا برم اخه ؟؟!!!
((تهیونگ))
از ماشین پیاده شدم ....
کاش از اول نمیشد ........
کاش سمتش نمیرفتم .......
کاش همون روز که فهمیدم جیمینو تا سر حد مرگ میزدم ......
عربده ای کشیدمو گوشیمو پرت کردم تو اب
.
.
.
ته: ممنونم اجوشی
اجوشی: زن نداری ؟ بچه نداری ؟ پسرم خانواده که داری حقت این نیست بیای تو یه مغازه کوچیک اونم مغازه من پیرمرد شبتو صبح کنی
ته: من راضیم اینجا مثل کلبه ها میمونه فکر کنم حداقل اینجا بتونم یکم بخوابم
اجوشی: باشه هر جور راحتی من صبح میام
ته: من مراقب مغازم خیالت تختتت
اجوشی: نمک نریز بچه اگه به بابات نگفتم
ته: تروخدا نگوو اجوشی من جز اینجا جایی رو ندارم برم
اجوشی : نمیخوای تعریف کنی پس ؟!
ته: اخه... سرتونو به درد میارم ......
اجوشی: عوضش حالت بهتر میشه شایدم بتونم کمکت کنم ... پسر من مثل بابابزرگتم از من خجالت نکش
ته: نه موضوع این نیست
اجوشی: قبل اینکه تعریف کنی بپر یه چیزی بگیر بخوریم منم امشب همینجا میمونم یکم مثل قدیما حرف بزنیم
ته: (لبخند زدم) باشه ....
.
.
اجوشی: یعنی ...
ته: حالم داره از خودم بهم میخوره
اجوشی: چرا تو ؟! تو تونستی اون دخترو دوست داشته باشی با تمام کم و کاستی هاش ...چرا تو از خودت متنفری ؟
ته: خب ...
اجوشی: اون دختر یه گلی بود که چیدنش ... چرا بجای اینکه بزاریش تو اب همینجوری رهاش کردی
ته: اون یه کاکتوسه(خندیدم) انقدر قشنگه گلاش که اون خار هارو میشه به جون خرید و بهش دست زد ....
اجوشی: چرا دختری که انقدر عاشقشی رو ول کردی احمق (محکم زد به پیشونیم)
ته: مطمئنم الان نمیخواد منو ببینه ...
اجوشی: تو چی ؟! نمیخوای ببینیش؟ یادمه یکی بهم گفت واسه کسی که دوسش داری بجنگ و پیش خودت نگهش دار ... مال تو مهم نیست اگه قبلا مال کس دیگه ای بوده باشه اما الان که مال توعه ، مال توعه . قرار نیست مال کس دیگه ای بشه ....
ته: یااا اجوشی بسه انقدر نخور فکر کنم مست شدی
اجوشی: جوون که بودم بیشتر از این حرفا میخوردم منو نپیچون پاشو ...... پاشو دیگه پسرهٔ احمق (میزد تو کمرم )
ته: اخ ... اجوشی ... ای نزنننن ... کجا برم اخه ؟؟!!!
۵.۹k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.