پارت 13

م ت: گفتم بیاین که در مورد
یه مسئله مهم
حرف بزنیم
_ چیزی شده؟
م ت: من این دفعه واقعا جدی ازتون میخوام بچه دار بشین
_مامان چند بار کفتی منم مخالفت کردم
م ت: نمیگم انتخواب کنین
مجبورین انتخوابی جز بچه دار شدن ندارین
_مامان دیگه داری کفرمو در میاری(جدی)
م ت: من با زبون شوخی بهت گفتم
حتی مستقیم گفتم ولی مخالفت کردی
پس دارم مجبورتون میکنم
_ نظر هر دو تو رابطه خیلی مهمه
شاید یوری نخواد با من رابطه ای داشته باشه
م ت: ما به یوری گفتیم
و اون هم همین
جواب و داد پس مثل این که راضی هستین
ولی از هم خجالت میکشیم
_چرا باید خجالت بکشیم
م ی: ماهم اولش همینطوری بودیم
ب ت: خجالت نکشین این چیزا بین هر زن و شوهری هست
فقط شما نیستین
ب ی: عزیزم بچتون و خوشبخت کنین و یه زندگی خوب براش بسازین
_ باشه بچه دار میشیم
+چی داری میگی من نمیخوام
_ به هر حال چه الان چه چند ماه یا چند سال بعد بچه دار میشیم بیا خواستشونو براورده کنیم
+بعدا حرف میزنیم فعلا غذاتو بخور


غذا و خوردیم به سمت خونه میرفایم
+ اون حرفارو جدی نزدی
_ چرا جدی نباشم
+تو که نمیخواب باهم س کنیم
_ به هر حال منم نیاز دارم بهش
درسته ما به زور ازدواج کردیم ولی نمیتونیم خودمونو محدود کنیم
دیگه چیزی نگفتیم رسیدیم خونه رفتیم داخل...............................