چند شاتی از جونگکوک ' وقتی بهت سیلی میزنه ' part 2
چند شاتی از جونگکوک ' وقتی بهت سیلی میزنه ' part 2
«فلش بک»
راوی علاقه ای که ات از بچگی به طراحی کردن لباس داشت باعث شده بود که همین حرفه رو توی نوجونیش به عنوان کار انتخاب کنه بلخره با هرسختی که شده بود و با فکر اینکه شوهر و بچه ایندش میتونن بگن همسر و مادر من طراح مده انگیزش بیشتر میشد ، (وینیحقحیحیحق خب از جاهای اضای بگذریم ) خلاصه با هرسخته ای که شد توی یه شرکت بزرگ شروع به کار کرد ولی خب مگه انتخاب همکاراش با خودش بود ؟ مینهو دوست دوران دانشگاه ات بود ولی خب هیچوقت به ات مثل یه دوست نگاه نمیکرد و همیشه حسی فراتر از اون بهش داشت
همین قضیه نفرت کوک رو مسبت به اون بیشتر میکرد البته ناگفته نمونه که بارها بارها کوک به ات تذکر داده بود نزدیک مینهو نشه
ولی اخلاقای جدید مینهو بحثو عوض میکرد اونم وقتی یه سر قضه ات لجبازه
کوک ویو ' امروز نسبت به بقیه روزا کارم سبک تر بود ، کارامو زود انجام دادمو نگاهی به ساعت روی مچم انداختم یه ذره زود بود واسه خونه رفتن اخه ات هنوز سر کاره ، تصمیم گرفتم خودم برم دنبالش و توی راه به بقیه کارام واسه ات برسم
دختر کوچولوی حساس من الان صدرصد بامن چسه
امروز بجای ناز کشیدنم قراره سوپرایزت کنم اتم
میخاستم براش ی شاخه گل بگیرم ولی توی این تایم زیاد جایی باز نبود دیگه داشتم نا امید میشدم که گلفروشی به به چشمم خورد
تعجب کردم که توی این وقت ظهر بازه
دوتا دستامو روی فرمون گذاشتمو سینمو تقریبا به فرمون چسوندم درحدی که بتونم از باز بودن گلفروشی مطمعن بشم
یه دسته گل رز سفید نه خیلی بزرگ نه خیلی کوچیک گرفتم .
( متاسفانه ارالیا کسشر کم اورد واسه نوشتن پس مثلن جونگکوک سید در شرکت 🤭)
ماشین رو پارک کردم و خودم توی ماشین موندم نیم نگاهی به شرکت انداخت توی ماشین منتظر موندم تا ات بیاد
سرگرم وشیم بودم که با دیدن ساعت نگاهی به دورو ورم انداختم چسم چسم میکردم تا ات رو پیدا ن
_ واوو لیدی جذابم اومد
درماشینو باز کردم تا برم سمتش ولی صدایی که ات رو صدا میزد توجه دوتامونو جلب خودش کرد و باعث شد ات متوجه حظور من نشه
_ ودف ات ک ب من گفته بود دیگه با این مرتیکه عوضی در ارتباط نیست
خب این پارت طولانی تر بود ولی ازونجایی که ویس اجازه سند کردنشو نمیداد جبور شدم همینقدرشو بنویسم فعلن
«فلش بک»
راوی علاقه ای که ات از بچگی به طراحی کردن لباس داشت باعث شده بود که همین حرفه رو توی نوجونیش به عنوان کار انتخاب کنه بلخره با هرسختی که شده بود و با فکر اینکه شوهر و بچه ایندش میتونن بگن همسر و مادر من طراح مده انگیزش بیشتر میشد ، (وینیحقحیحیحق خب از جاهای اضای بگذریم ) خلاصه با هرسخته ای که شد توی یه شرکت بزرگ شروع به کار کرد ولی خب مگه انتخاب همکاراش با خودش بود ؟ مینهو دوست دوران دانشگاه ات بود ولی خب هیچوقت به ات مثل یه دوست نگاه نمیکرد و همیشه حسی فراتر از اون بهش داشت
همین قضیه نفرت کوک رو مسبت به اون بیشتر میکرد البته ناگفته نمونه که بارها بارها کوک به ات تذکر داده بود نزدیک مینهو نشه
ولی اخلاقای جدید مینهو بحثو عوض میکرد اونم وقتی یه سر قضه ات لجبازه
کوک ویو ' امروز نسبت به بقیه روزا کارم سبک تر بود ، کارامو زود انجام دادمو نگاهی به ساعت روی مچم انداختم یه ذره زود بود واسه خونه رفتن اخه ات هنوز سر کاره ، تصمیم گرفتم خودم برم دنبالش و توی راه به بقیه کارام واسه ات برسم
دختر کوچولوی حساس من الان صدرصد بامن چسه
امروز بجای ناز کشیدنم قراره سوپرایزت کنم اتم
میخاستم براش ی شاخه گل بگیرم ولی توی این تایم زیاد جایی باز نبود دیگه داشتم نا امید میشدم که گلفروشی به به چشمم خورد
تعجب کردم که توی این وقت ظهر بازه
دوتا دستامو روی فرمون گذاشتمو سینمو تقریبا به فرمون چسوندم درحدی که بتونم از باز بودن گلفروشی مطمعن بشم
یه دسته گل رز سفید نه خیلی بزرگ نه خیلی کوچیک گرفتم .
( متاسفانه ارالیا کسشر کم اورد واسه نوشتن پس مثلن جونگکوک سید در شرکت 🤭)
ماشین رو پارک کردم و خودم توی ماشین موندم نیم نگاهی به شرکت انداخت توی ماشین منتظر موندم تا ات بیاد
سرگرم وشیم بودم که با دیدن ساعت نگاهی به دورو ورم انداختم چسم چسم میکردم تا ات رو پیدا ن
_ واوو لیدی جذابم اومد
درماشینو باز کردم تا برم سمتش ولی صدایی که ات رو صدا میزد توجه دوتامونو جلب خودش کرد و باعث شد ات متوجه حظور من نشه
_ ودف ات ک ب من گفته بود دیگه با این مرتیکه عوضی در ارتباط نیست
خب این پارت طولانی تر بود ولی ازونجایی که ویس اجازه سند کردنشو نمیداد جبور شدم همینقدرشو بنویسم فعلن
۵.۹k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.