ای آنکه زنده از نفس توست جان من
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام ، همه عالم از آنِ من
آن دم که با توام ، پُِرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام ، سبُکم مثل ابرها
سیمرغ کِی رسد به بلند آسمانِ من ؟
بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ، ای باغبان من !
با تو سخن ز مِهرِ تو گفتن چه حاجت است ؟
می خوانی ز چشمِ من این ، مهربان من !
دیگر چه شعر سُرایم از این عشق پُرشُکوه ؟
اینک تمام شاعران جهانند همزبانِ من
آن دم که با توام ، همه عالم از آنِ من
آن دم که با توام ، پُِرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام ، سبُکم مثل ابرها
سیمرغ کِی رسد به بلند آسمانِ من ؟
بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ، ای باغبان من !
با تو سخن ز مِهرِ تو گفتن چه حاجت است ؟
می خوانی ز چشمِ من این ، مهربان من !
دیگر چه شعر سُرایم از این عشق پُرشُکوه ؟
اینک تمام شاعران جهانند همزبانِ من
۱.۱k
۱۴ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.