عشق مافیایی من پارت26
سلام ببخشید برای تاخیر پارت های پایانی امید وارم خوشتون اومده باشه❤️🌹🙂
فردا
..............
_(صبح زود از خواب پاشدم و یه دوش گرفتم و جیهو رو اماده کردم چمدون جیهو رو بستم و بعد رفتم خودمو اماده کردم وچمدونم رو بستم بعد رفم پایین تهیونگ و سوا رو میز نشسته بودن منم نشستم)
_صبح بخیر
~×صبح بخیر
~جیهو رو بده من تا میرم یکم بغلم باشه
_باشه ...راستی ته قرار من و جیهو بریم خونه جونگکوک زندگی کنیم
×چی
~میدونم دیشب جونگ کوک بهم گفت
_واقع...(حرفش قطع شد)
+سلام ...سلام عشقم .....پسر بابایی بیا ببینم(کوک اومد گونه ا.ترو بو*سید و بعد رفت جیهو رو بغل گرفت می بو سید)
_سلام کوک
×~سلام
~چه پر انرژی
+معلومه امروز یکی از بهترین روز های زندگیمه
~اوکی من دیگه داره دیرم میشه باید برم مراقب خواهرم باش جونگکوک و تو ا.ت زود زود جیهو رو بیار ببینیم(بعد جیهو رو بو*سید و ا.ت رو بغل کرد و رو موهای ا.ت رو بو*سید)
+معلومه اونا زندگی منن
_حتما ته مراقب خودت باش
×خدافظ دادش
~حدا حافظ عزیزم(رفت)
+خب مام دیگه بریم عزیزم
_باشه چمدونا تو اتاقن
(بعد خداحافظی با سوا هم دیگه رفتن عمارت کوک)
_کوک اینجا زیادی بزرگ نیست
+نخیر عزیزم جیهو خوابیده بیا اتاقش رو بهت نشون بدم
_اوکی(با هم از پله ها رفتن بالا تو اتاق جیهو)
_اوه کوک اینجا خیلی زیباست
+معلومه اینجا اتاق پسرمه (جیهورو گزاشتن و بعد اومدن بیرون)
+حالا بیا بریم اتاق خودمون
_چی (متعجب)
+هاا چی؟!!
_من اتاق خودمو میخوام ما هنوز ازدواج نکردیم(وقتی دست هاش رو رو سینه هاش گره زده بود و به کوک نگاه می کرد)
+جان نفهمیدم (اخم )
_چیو نفهمیدی(اخم)
+بیا بینم بیا تو همین الانشم زن منی و تازه جات تو تخت منه نه جای دیگه ای
_نخیرم من.....(کوک حرفش قطع کرد)
+ا.ت عزیزم عصبیم نکن و بیا برو تو اتاق تازه گفتم چمدون هات رو ببرن اتاق من پس بیا برو عصبیم نکن(دست ا.ت رو گرفت و برد تو اتاق خودش)
_ایششش
..................
شب
.........
_(تازه از حم*وم اومدم بیرون لباس پوشیدم و موهام رو خشک میکردم که کوک اومد تو )
_کجا بودی کوک
+جیهو بیدار شده بود منم خوابوندمش(و بعد اروم اومد سمت ا.ت و از پشت بغ*لش کرد و گردنش رو بو*سید)
_کوک داری چیکار میکنی
+دلم برات تنگ شده پرنسسم
_ولی.....(کوک ا.ت رو بر گردون سمت خودش و ل*ب هاش رو گذاشت رول*ب های ا.ت اروم شروع کرد به بو*سیدنش ا.ت هم دستاش رو گذاشت رو گردن کوک و کوک اون رو بیشتر به خودش فشرد بعد چند دقیقه کوک بو*س هاش رو به سمت گرد ا.ت برد و ارو ازوم روی ترقوه هاش رو می بو* سید و م*ک می زد که صدای نا*له های ا.ت بلند شده بود و این کوک رو دیونه کرد و ا.ت رو به سمت تخت هدایت کرد و...........(نمیتونم اسمات بنویسم خودتون یه چیز رمانتیک تصور کنید ...ایکس کیوزمیییی🙂💔)
فردا
..............
_(صبح زود از خواب پاشدم و یه دوش گرفتم و جیهو رو اماده کردم چمدون جیهو رو بستم و بعد رفتم خودمو اماده کردم وچمدونم رو بستم بعد رفم پایین تهیونگ و سوا رو میز نشسته بودن منم نشستم)
_صبح بخیر
~×صبح بخیر
~جیهو رو بده من تا میرم یکم بغلم باشه
_باشه ...راستی ته قرار من و جیهو بریم خونه جونگکوک زندگی کنیم
×چی
~میدونم دیشب جونگ کوک بهم گفت
_واقع...(حرفش قطع شد)
+سلام ...سلام عشقم .....پسر بابایی بیا ببینم(کوک اومد گونه ا.ترو بو*سید و بعد رفت جیهو رو بغل گرفت می بو سید)
_سلام کوک
×~سلام
~چه پر انرژی
+معلومه امروز یکی از بهترین روز های زندگیمه
~اوکی من دیگه داره دیرم میشه باید برم مراقب خواهرم باش جونگکوک و تو ا.ت زود زود جیهو رو بیار ببینیم(بعد جیهو رو بو*سید و ا.ت رو بغل کرد و رو موهای ا.ت رو بو*سید)
+معلومه اونا زندگی منن
_حتما ته مراقب خودت باش
×خدافظ دادش
~حدا حافظ عزیزم(رفت)
+خب مام دیگه بریم عزیزم
_باشه چمدونا تو اتاقن
(بعد خداحافظی با سوا هم دیگه رفتن عمارت کوک)
_کوک اینجا زیادی بزرگ نیست
+نخیر عزیزم جیهو خوابیده بیا اتاقش رو بهت نشون بدم
_اوکی(با هم از پله ها رفتن بالا تو اتاق جیهو)
_اوه کوک اینجا خیلی زیباست
+معلومه اینجا اتاق پسرمه (جیهورو گزاشتن و بعد اومدن بیرون)
+حالا بیا بریم اتاق خودمون
_چی (متعجب)
+هاا چی؟!!
_من اتاق خودمو میخوام ما هنوز ازدواج نکردیم(وقتی دست هاش رو رو سینه هاش گره زده بود و به کوک نگاه می کرد)
+جان نفهمیدم (اخم )
_چیو نفهمیدی(اخم)
+بیا بینم بیا تو همین الانشم زن منی و تازه جات تو تخت منه نه جای دیگه ای
_نخیرم من.....(کوک حرفش قطع کرد)
+ا.ت عزیزم عصبیم نکن و بیا برو تو اتاق تازه گفتم چمدون هات رو ببرن اتاق من پس بیا برو عصبیم نکن(دست ا.ت رو گرفت و برد تو اتاق خودش)
_ایششش
..................
شب
.........
_(تازه از حم*وم اومدم بیرون لباس پوشیدم و موهام رو خشک میکردم که کوک اومد تو )
_کجا بودی کوک
+جیهو بیدار شده بود منم خوابوندمش(و بعد اروم اومد سمت ا.ت و از پشت بغ*لش کرد و گردنش رو بو*سید)
_کوک داری چیکار میکنی
+دلم برات تنگ شده پرنسسم
_ولی.....(کوک ا.ت رو بر گردون سمت خودش و ل*ب هاش رو گذاشت رول*ب های ا.ت اروم شروع کرد به بو*سیدنش ا.ت هم دستاش رو گذاشت رو گردن کوک و کوک اون رو بیشتر به خودش فشرد بعد چند دقیقه کوک بو*س هاش رو به سمت گرد ا.ت برد و ارو ازوم روی ترقوه هاش رو می بو* سید و م*ک می زد که صدای نا*له های ا.ت بلند شده بود و این کوک رو دیونه کرد و ا.ت رو به سمت تخت هدایت کرد و...........(نمیتونم اسمات بنویسم خودتون یه چیز رمانتیک تصور کنید ...ایکس کیوزمیییی🙂💔)
۱۰۹.۸k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.