پارت۶
پارت۶
(اومد جلومون و گفت؛.........)
معذرت میخوام ولی این خانم صاحب دارن
پسره داشت مست نگاه بهکوک میکرد و همونجوری
گفت:عوضی چطور جرعت میکنی
وقتی میخواست دستشو ببره بالا و کوک رو بزنه کوک دستشو گرفت و زد به صورت پسره همونجوری نگا میکردم که اون یکی پسر با مشت اومد سمت کوک که چیهوپ دستشو گرفت و چرخوند و با لگد زد به شکمش
من و یونا با شک داشتیم بهشون نگا میکردیم یهو کوک اومد کنارم و گفت...
کوک:خوبی
ا.ت:عام...آره...البته فکنم..دستت درد نکنه
ویو جونگ کوک"
واقعا وقتی میترسید کیوت تر میشد ولی خوب خندم گرفت و دستمو لای موهاش کردم و تکونشون دادم
ا.ت ویو"
واقعا احساس آرامش کردم کنارش..(بله دختر چی فکر کردی ما از دور احساس ارامش میکنیم حالا که تو کنارشی دیگه ببین)
جین ویو"
به گوش نامجون گفتم
جین:اینا واقعا عاشق شدن مخصوصن کوک
نامجون:عشق در نگاه اول
جین:هوم مثل من و تو
نامجون خندید و دستشو گذاشت رو شونه ی جین و کنار هم خندیدن
شوگا:خوب میشه غذا بخوریم چون من واقعا گوشنمه
جیمین:عااا آره بیاید باهم غذا بخوریم خانوما شما نظرتون چیه
ا.ت:عام اگه براتون مشکلی نمیشه چون فن ها فکنم فکرای بد میکنن
تهیونگ خندید و گفت
ن بابا مشکلی نیست بیاین
یونا:هوم چشم
یونا دست ا.ت رو گرفت و رفتن سر میز
همه با هم گرم صحبت بودیم و کنار صحبت غذا میخوردیم..که؛....
دارم میرم بیرون برم بیام بزارم🥲🫠ببخشید
(اومد جلومون و گفت؛.........)
معذرت میخوام ولی این خانم صاحب دارن
پسره داشت مست نگاه بهکوک میکرد و همونجوری
گفت:عوضی چطور جرعت میکنی
وقتی میخواست دستشو ببره بالا و کوک رو بزنه کوک دستشو گرفت و زد به صورت پسره همونجوری نگا میکردم که اون یکی پسر با مشت اومد سمت کوک که چیهوپ دستشو گرفت و چرخوند و با لگد زد به شکمش
من و یونا با شک داشتیم بهشون نگا میکردیم یهو کوک اومد کنارم و گفت...
کوک:خوبی
ا.ت:عام...آره...البته فکنم..دستت درد نکنه
ویو جونگ کوک"
واقعا وقتی میترسید کیوت تر میشد ولی خوب خندم گرفت و دستمو لای موهاش کردم و تکونشون دادم
ا.ت ویو"
واقعا احساس آرامش کردم کنارش..(بله دختر چی فکر کردی ما از دور احساس ارامش میکنیم حالا که تو کنارشی دیگه ببین)
جین ویو"
به گوش نامجون گفتم
جین:اینا واقعا عاشق شدن مخصوصن کوک
نامجون:عشق در نگاه اول
جین:هوم مثل من و تو
نامجون خندید و دستشو گذاشت رو شونه ی جین و کنار هم خندیدن
شوگا:خوب میشه غذا بخوریم چون من واقعا گوشنمه
جیمین:عااا آره بیاید باهم غذا بخوریم خانوما شما نظرتون چیه
ا.ت:عام اگه براتون مشکلی نمیشه چون فن ها فکنم فکرای بد میکنن
تهیونگ خندید و گفت
ن بابا مشکلی نیست بیاین
یونا:هوم چشم
یونا دست ا.ت رو گرفت و رفتن سر میز
همه با هم گرم صحبت بودیم و کنار صحبت غذا میخوردیم..که؛....
دارم میرم بیرون برم بیام بزارم🥲🫠ببخشید
۳.۵k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.