اون پليس خفنیه فصل دوم پارت: ۳
خندم گرفت .
قهقهه ای زدم و گفتم: انتظار داری خودت خودتو حامله کنی خودت هم بچه رو به دنیا بیاری مستر ساتورو؟!
ساتورو یکم سرخ شد و خندید و گفت: من اطلاعاتی درباره این جور چیزا ندارم
در ضمن من پلیس هستم نه دکتر زنان زایمان ، درک کن!
خندیدم و گفتم : باشه باشه آقای پلیس
حالا بزار من بلند شم
ساتورو پوزخندی زد و گفت: من حرفم جدی بود .
استرس گرفتم و گفتم: اصلا .. من دفعه اولم هست و یعنی نه!
ساتورو اهی کشید و گفت: یعنی تو منو دوست نداری؟
نمیخواستم ناراحتش کنم ، سر دو راهی مونده بودم .. بدون اینکه به جواب دیگه ای فکر کنم چشم هامو بستم و گفتم: اگه دردم بگیره جیغ میزنم از الان گفته باشمااا!!!!
ساتورو با ذوق لبخندی زد و گفت: قول میدمممممممممم !!!!
بعدش مثل فشنگ منو از روی مبل بلند کرد برد داخل حموم .
{ ۳ ساعت بعد ، از حموم بیرون اومدن ، با حوله تن پوش رو تخت دراز کشیدن }
ساتورو با اخم گفت: آخه عزیزم چرا جفتک انداختی ، برای عقیم کردن من چقدر برنامه ریزی کرده بودی ، به جای تو من بیشتر ناله کردم بعدش هم تو قرار بود فقط جیغ بزنی چرا لگد زدی؟..
با اخم گفتم: به خواستت رسیدی که! باید ۹ صبر کنی یه شبه بچه دار نمیشم که ! تازه من دست خودم نبود تا چیز کردی منم جفتک زدم
ساتورو با غر غر گفت: خانوادگی میخواین آدما رو به روش های مختلف سر به نیست کنید
بالش رو برداشتم و گفتم : ایندفعه محکم تر میزنما!!
ساتورو خندید و گفت: باشه عصبانی نشو برای بچه ضرر نداره؟
از خنگ بودنش آتیش گرفتم زدم تو سرش و گفتم: احمق خدا! ۳ ساعته بچه به وجود نمیاد!!!!!!!!!
ساتورو سرش رو یکم مالید و گفت: گومننن
بعدش منو گرفت تو بغلش و ترقوه منو بوسید و گفت: باشه .. ببخشید میرم تو گوگل تحقیق میکنم .. یعنی الان بچه نداریم؟!
گفتم: وای خدا.. دارم دیوونه میشم .. ساتورو لطفا دهن مبارکت رو ببند
ساتورو گفت: یکم با ادب تر بگو شاید دلم خواست ساکت شدم
گفتم: شوهر عزیزم، فرشته نجات من لطفا دیگه صحبت اضافه ای نکن
ساتورو خر شد و گفت: فرشته نجات تو ام؟؟؟
گفتم: وای پسر کوچولو چقدر زود خر شدییییی
ساتورو گفت: همه اینا برای خر کردن من بود؟؟ الله اکبر
با غر غر از بغلش بیرون اومدن و گفتم: تو که تکون نمیخوری از اون تخت حداقل من برم لباس بپوشم ، به جای من باید با اون زنه ازدواج میکردی همون بستت بود
ساتورو با کلافگی گفت: باز شروع شد؟ یعنی من هر کاری کنم باز میرسه به کارای
با عصبانیت گفتم: میبینم اسمش هم خوب بلدی
ساتورو از روی تخت بلند شد و گفت: واقعا نمیفهمم ۶ ماه از اون اتفاق گذشته تو هنوز یادتت نرفته ، یعنی من امروز بهترین هدیه رو به جفتمون دادم بهترین روز ها رو باهات سپری کردم ولی تو بازم به اون عوضی فکر میکنی بس کن دیگه جنی!
فلش بک به ۶ ماه پیش ~~~
قهقهه ای زدم و گفتم: انتظار داری خودت خودتو حامله کنی خودت هم بچه رو به دنیا بیاری مستر ساتورو؟!
ساتورو یکم سرخ شد و خندید و گفت: من اطلاعاتی درباره این جور چیزا ندارم
در ضمن من پلیس هستم نه دکتر زنان زایمان ، درک کن!
خندیدم و گفتم : باشه باشه آقای پلیس
حالا بزار من بلند شم
ساتورو پوزخندی زد و گفت: من حرفم جدی بود .
استرس گرفتم و گفتم: اصلا .. من دفعه اولم هست و یعنی نه!
ساتورو اهی کشید و گفت: یعنی تو منو دوست نداری؟
نمیخواستم ناراحتش کنم ، سر دو راهی مونده بودم .. بدون اینکه به جواب دیگه ای فکر کنم چشم هامو بستم و گفتم: اگه دردم بگیره جیغ میزنم از الان گفته باشمااا!!!!
ساتورو با ذوق لبخندی زد و گفت: قول میدمممممممممم !!!!
بعدش مثل فشنگ منو از روی مبل بلند کرد برد داخل حموم .
{ ۳ ساعت بعد ، از حموم بیرون اومدن ، با حوله تن پوش رو تخت دراز کشیدن }
ساتورو با اخم گفت: آخه عزیزم چرا جفتک انداختی ، برای عقیم کردن من چقدر برنامه ریزی کرده بودی ، به جای تو من بیشتر ناله کردم بعدش هم تو قرار بود فقط جیغ بزنی چرا لگد زدی؟..
با اخم گفتم: به خواستت رسیدی که! باید ۹ صبر کنی یه شبه بچه دار نمیشم که ! تازه من دست خودم نبود تا چیز کردی منم جفتک زدم
ساتورو با غر غر گفت: خانوادگی میخواین آدما رو به روش های مختلف سر به نیست کنید
بالش رو برداشتم و گفتم : ایندفعه محکم تر میزنما!!
ساتورو خندید و گفت: باشه عصبانی نشو برای بچه ضرر نداره؟
از خنگ بودنش آتیش گرفتم زدم تو سرش و گفتم: احمق خدا! ۳ ساعته بچه به وجود نمیاد!!!!!!!!!
ساتورو سرش رو یکم مالید و گفت: گومننن
بعدش منو گرفت تو بغلش و ترقوه منو بوسید و گفت: باشه .. ببخشید میرم تو گوگل تحقیق میکنم .. یعنی الان بچه نداریم؟!
گفتم: وای خدا.. دارم دیوونه میشم .. ساتورو لطفا دهن مبارکت رو ببند
ساتورو گفت: یکم با ادب تر بگو شاید دلم خواست ساکت شدم
گفتم: شوهر عزیزم، فرشته نجات من لطفا دیگه صحبت اضافه ای نکن
ساتورو خر شد و گفت: فرشته نجات تو ام؟؟؟
گفتم: وای پسر کوچولو چقدر زود خر شدییییی
ساتورو گفت: همه اینا برای خر کردن من بود؟؟ الله اکبر
با غر غر از بغلش بیرون اومدن و گفتم: تو که تکون نمیخوری از اون تخت حداقل من برم لباس بپوشم ، به جای من باید با اون زنه ازدواج میکردی همون بستت بود
ساتورو با کلافگی گفت: باز شروع شد؟ یعنی من هر کاری کنم باز میرسه به کارای
با عصبانیت گفتم: میبینم اسمش هم خوب بلدی
ساتورو از روی تخت بلند شد و گفت: واقعا نمیفهمم ۶ ماه از اون اتفاق گذشته تو هنوز یادتت نرفته ، یعنی من امروز بهترین هدیه رو به جفتمون دادم بهترین روز ها رو باهات سپری کردم ولی تو بازم به اون عوضی فکر میکنی بس کن دیگه جنی!
فلش بک به ۶ ماه پیش ~~~
۵.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.