کوک داشت یه دختر و می بوسید
کوک داشت یه دختر و میبوسید
+کوککککک(داد)
_یونا اون چیزی که فکر میکنی نیس
+خفه تو داری به یه هرزه به من خیانت میکنی
×من هرزه نیستم من منجیر کوک هستم البته زن آیندش
ویو یونا
از اونجا دور شدم بلیط به کشور ژاپن گرفتم
باید ساعت ۳ صبح فرودگاه باشم الان ساعت ۲:۰۰ صبحه رفتم خونه چمدونم و جمع کردم
و راهی فرودگاه شدم سوار هواپیما شدم بعد ۷ ساعت رسیدم یه خونه گرفتم نمیدونم حالم بد شد رفتم بیمارستان
دکتر: خانم بهتون تبریک میگم
+واسه چی ؟
دکتر : شما حامله هستید
+ میتونم مرخص شم؟
دکتر : بله
ویو یونا
وقتی فهمیدم حاملهام شکه شدم اما دلم نمیاد سقط کنم بچهرو پس تصمیم گرفتم به دنیاش بیارم فردا تولد ۲۵ سالگیمه هر سال کوک منو سوپرایز میکرد ولی دیگه امسال اینطور نیست
ویو کوک
یونا رفت رفتم پیش اعضا همه چی و براشون تعریف کردم
شوگا: چقدر باید احمق باشی زنه به این خوبی رو از دست دادی
اعضا: آره شوگا راس میگه
_ازش خسته شده بودم
ویو کوک
با اعضا خداحافظی کردم وارد خونه شدم دیدم سانا(منجیر کوک) داره با فلیکس رابطه بر قرار میکنه دو روز نشد باهاش تو رابطه بودم
_سانا نمیدونستم هرزه ای
×اووو کوک کی اومدی ببخشید یه خیانت بود
ویو کوک
وقتی گفت یه خیانت بود ببخشید اعصابم خورد شد از موهاش گرفتم از خونه ام انداختم بیرون اون فیلیکس فرار کرد
۲ سال بعد
ویو یونا
من بچهام به دنیا اومده ۲ سالشه اسمش هیوناس تصمیم گرفتم برگردم کره
اولین پرواز و داشتم قرار مجبور بودم با یه گروه پسرونه تو یه هواپیما باشم
رسیدم فرودگاه هیونا رو بغل کردم
وارد هواپیما شدم نشستم یهو دیدم بیتیاس تو هواپیما هستن جونگکوک منو دید
تهیونگ : عه یونا تو اینجا چیکار میکنی
+من اولین پرواز بودم مجبور شدم با شما تو یه هواپیما باشم
یونگی : آخی این بچته؟
+ها هیونا رو میگی آره بچمه
ویو کوک
سوار هواپیما شدیم دیدم یونا نشسته بچه بغلشه یعنی آنقدر زود ازدواج کرد منو فراموش کرد یونگی و تهیونگ ازش سوال پرسیدن چون ۱۰ تا صندلی بود دوتا واسه بادیگارد ها یکی یونا همه اعضا کنار هم نشستن منم مجبور بودم کنار........
🧁💕🧁💕🧁💕🧁💕🧁💕🧁💕🧁
دوستان پارت بعد و فردا آپلود میکنم
+کوککککک(داد)
_یونا اون چیزی که فکر میکنی نیس
+خفه تو داری به یه هرزه به من خیانت میکنی
×من هرزه نیستم من منجیر کوک هستم البته زن آیندش
ویو یونا
از اونجا دور شدم بلیط به کشور ژاپن گرفتم
باید ساعت ۳ صبح فرودگاه باشم الان ساعت ۲:۰۰ صبحه رفتم خونه چمدونم و جمع کردم
و راهی فرودگاه شدم سوار هواپیما شدم بعد ۷ ساعت رسیدم یه خونه گرفتم نمیدونم حالم بد شد رفتم بیمارستان
دکتر: خانم بهتون تبریک میگم
+واسه چی ؟
دکتر : شما حامله هستید
+ میتونم مرخص شم؟
دکتر : بله
ویو یونا
وقتی فهمیدم حاملهام شکه شدم اما دلم نمیاد سقط کنم بچهرو پس تصمیم گرفتم به دنیاش بیارم فردا تولد ۲۵ سالگیمه هر سال کوک منو سوپرایز میکرد ولی دیگه امسال اینطور نیست
ویو کوک
یونا رفت رفتم پیش اعضا همه چی و براشون تعریف کردم
شوگا: چقدر باید احمق باشی زنه به این خوبی رو از دست دادی
اعضا: آره شوگا راس میگه
_ازش خسته شده بودم
ویو کوک
با اعضا خداحافظی کردم وارد خونه شدم دیدم سانا(منجیر کوک) داره با فلیکس رابطه بر قرار میکنه دو روز نشد باهاش تو رابطه بودم
_سانا نمیدونستم هرزه ای
×اووو کوک کی اومدی ببخشید یه خیانت بود
ویو کوک
وقتی گفت یه خیانت بود ببخشید اعصابم خورد شد از موهاش گرفتم از خونه ام انداختم بیرون اون فیلیکس فرار کرد
۲ سال بعد
ویو یونا
من بچهام به دنیا اومده ۲ سالشه اسمش هیوناس تصمیم گرفتم برگردم کره
اولین پرواز و داشتم قرار مجبور بودم با یه گروه پسرونه تو یه هواپیما باشم
رسیدم فرودگاه هیونا رو بغل کردم
وارد هواپیما شدم نشستم یهو دیدم بیتیاس تو هواپیما هستن جونگکوک منو دید
تهیونگ : عه یونا تو اینجا چیکار میکنی
+من اولین پرواز بودم مجبور شدم با شما تو یه هواپیما باشم
یونگی : آخی این بچته؟
+ها هیونا رو میگی آره بچمه
ویو کوک
سوار هواپیما شدیم دیدم یونا نشسته بچه بغلشه یعنی آنقدر زود ازدواج کرد منو فراموش کرد یونگی و تهیونگ ازش سوال پرسیدن چون ۱۰ تا صندلی بود دوتا واسه بادیگارد ها یکی یونا همه اعضا کنار هم نشستن منم مجبور بودم کنار........
🧁💕🧁💕🧁💕🧁💕🧁💕🧁💕🧁
دوستان پارت بعد و فردا آپلود میکنم
۱۲.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.