پارت•6•
ویو ات
توی هواپیما خوابم برده بود و با صدای کسی که اسممو داشت صدا میکرد بیدار شدم دیدم لیا بود گفت
×پاشو رسیدم
+اوکی
با لیا از هواپیما پیاده شدیم و رفتیم سمت هتل که لیا از قبل اون هتل رو رزرو کرده بود وقتی رسیدیم هتل وارد اتاق شدیم خوشبختانه اتاق تخت دو نفره داشت
وسایل هارو داخل کمد گذاشتیم ...
۶ماه بعد
امروز قرار بود برم جنسیت بچه رو ببینم خیلی ذوق داشتم با لیا قرار بود برم خب بزارید یچیزی بگم من که الان ۶ ماهه اینجام لیاست که داره کار میکنه ولی من فقط تو خونه میمونم(نکته:ات و لیا بعد از چند روز از هتل رفتن و یه خونه اجاره کردن)حتما باید یه روز براش جبران کنم خب بگذریم رفتم بیمارستا با لیا که دکتر اومد آزمایش رو گرفت و بعد اومد پیشمون که دکتر گفت(دکتر رو با=نشون میدم)
=خانم کیم ات
+بله خودمم
=خب بچتون که کاملا سالمه و جنسیتش دختره
×وایی خدا خیلی عالی عه
+خیلی ممنون(لبخند)
=خواهش میکنم با اجازه
ویو ات
وقتی دکتر گفت که بچه دختره یاد تهیونگ افتادم که یه بار بهم گفت که دوس داره وقتی بچه دار شدیم بچه مون دختر باشه توی این افکار بودم که دیدم یکی داره صدام میکنه اره لیا بود داشت میگفت
×هی ات..ات
+ها بله چی شده؟
×سه ساعته دارم صدات میکنم کجایی
+هیچی بیا بریم
×اوک
رفتیم خونه و من رفتم شام درست کنم
ویو تهیونگ
الان ۶ ماهه که از دوری ات میگذره خیلی دلم براش تنگ شده و منم هر شب شراب میخورم و سیگار میکشم تا حداقل یکم از ذهنم بره بیرون ولی نمیشه
دوست دارم وقتی پیداش کردم انقدر ببوسمش کنه نگم میخوای بغلش کنم خیلی دوست دارم دوباره بهش بگم بیب خدا من باید چیکار کنم توی این افکارم بودم که یهو جیمین اومد(جیمین دست راست تهیونگ عه با & نشونش میدم)
&تهیونگ(دادد،نفس)
_ها چی شده(سرد)
&ات رو پیدا کردم
_چییییی(داددد،خوشحال)
&اره اونا توی ژاپنن
_خب زود باش بریم ژاپن
&اوکی پس من برم بلیط بخرم
_زود برو
ویو تهیونگ
وقتی جیمین بهم گفت که ات رو پیدا کرده خیلی خوشحال شدم که بلاخره پیداش کردم برای همین گفتم زود بریم ژاپن...
شرایط
7لایک
5کامنت
••••••|••••••
توی هواپیما خوابم برده بود و با صدای کسی که اسممو داشت صدا میکرد بیدار شدم دیدم لیا بود گفت
×پاشو رسیدم
+اوکی
با لیا از هواپیما پیاده شدیم و رفتیم سمت هتل که لیا از قبل اون هتل رو رزرو کرده بود وقتی رسیدیم هتل وارد اتاق شدیم خوشبختانه اتاق تخت دو نفره داشت
وسایل هارو داخل کمد گذاشتیم ...
۶ماه بعد
امروز قرار بود برم جنسیت بچه رو ببینم خیلی ذوق داشتم با لیا قرار بود برم خب بزارید یچیزی بگم من که الان ۶ ماهه اینجام لیاست که داره کار میکنه ولی من فقط تو خونه میمونم(نکته:ات و لیا بعد از چند روز از هتل رفتن و یه خونه اجاره کردن)حتما باید یه روز براش جبران کنم خب بگذریم رفتم بیمارستا با لیا که دکتر اومد آزمایش رو گرفت و بعد اومد پیشمون که دکتر گفت(دکتر رو با=نشون میدم)
=خانم کیم ات
+بله خودمم
=خب بچتون که کاملا سالمه و جنسیتش دختره
×وایی خدا خیلی عالی عه
+خیلی ممنون(لبخند)
=خواهش میکنم با اجازه
ویو ات
وقتی دکتر گفت که بچه دختره یاد تهیونگ افتادم که یه بار بهم گفت که دوس داره وقتی بچه دار شدیم بچه مون دختر باشه توی این افکار بودم که دیدم یکی داره صدام میکنه اره لیا بود داشت میگفت
×هی ات..ات
+ها بله چی شده؟
×سه ساعته دارم صدات میکنم کجایی
+هیچی بیا بریم
×اوک
رفتیم خونه و من رفتم شام درست کنم
ویو تهیونگ
الان ۶ ماهه که از دوری ات میگذره خیلی دلم براش تنگ شده و منم هر شب شراب میخورم و سیگار میکشم تا حداقل یکم از ذهنم بره بیرون ولی نمیشه
دوست دارم وقتی پیداش کردم انقدر ببوسمش کنه نگم میخوای بغلش کنم خیلی دوست دارم دوباره بهش بگم بیب خدا من باید چیکار کنم توی این افکارم بودم که یهو جیمین اومد(جیمین دست راست تهیونگ عه با & نشونش میدم)
&تهیونگ(دادد،نفس)
_ها چی شده(سرد)
&ات رو پیدا کردم
_چییییی(داددد،خوشحال)
&اره اونا توی ژاپنن
_خب زود باش بریم ژاپن
&اوکی پس من برم بلیط بخرم
_زود برو
ویو تهیونگ
وقتی جیمین بهم گفت که ات رو پیدا کرده خیلی خوشحال شدم که بلاخره پیداش کردم برای همین گفتم زود بریم ژاپن...
شرایط
7لایک
5کامنت
••••••|••••••
۱۱.۱k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.