p1وقتی سرطان خون داری ...غمگین
سناریو
درخواستی
میشه لطفا اینو بزاری ممنون
وقتی عضو هشتمی و دوست دختر یونگی همیشه مقام پیش اعضا و پشتشون بودی ولی قبلا افسردگی خاموش داشتی یروز کوکی ی برگه ایرو اتفاقی پیدا میکنه که روش نوشته سرطان خون داری و برای درمان خیلی دیر شده لطفا ری اکشن اعضا و حخرف های ا/ت هم باشه تشکر
------------------------------
راوی ویو
کوک; نامجون میشه ی لحظه لطفا بیای؟
کوک نامجون رو صدا کرد تا بره توی اتاقش پیشش ....وقتی نامجون کوک رو دید با چشمای اشکی کوک مواجه شد و خیلی زود چهره ی خندونش نگران شد ..
نام;کوک چیشده حالت خوبه؟
در حالی ک اشکشو پاک میکرد برگه ای ب نامجون داد....
کوک; اینو توی زیر میز پیدا کردم ...فقط بخونش
نامجون برگه و باز کرد ولی نمیتونست چیزی ک میخوند رو باور کنه بغض سگی گرفتش
_حالا یونگی میخواد چیکار کنه .....
برگه رو بین دستاش فشرد ....سعی میکرد مثبت اندیش باشه ولی وقتی میبینه ک برای درمان دیر شده دیگه نمیتونه جلوی اشکاش رو بگیره....باورش نمیشه کسی ک همیشه پیششون بود و همه اینقد بهش وابسته بود قراره چند ماه دیگه اکیپ دیوونه بازیشون رو ب همین راحتی برای همیشه ترک کنه ....
با صدایی ک درد توش مشهود بود گفت; ی....یونگی میدونه؟
کوک در حالی ک دماغشو بالا میکشید ; اره ...اون میدونه...وقتی برگه رو دستم دید عصبی شد و ازم گرفتش....ولی اونم اشک توی چشاش جمع شده بود ....بهم گفت ک فقط چند ماهه متوجه شدن ولی همون موقع هم برای درمان دیر بود ....یونگی گفت ک ا/ت میخواست ازش جدا شه ولی قبول نکرد ....میخواست تا اخرین لحظه پیشش باشه ....
صداش با ورود جین متوقف شد و ساکت شد...
جین;بچه ها شما اینجا چیکار میکنید؟ ا/ت و جی هوپ دارن پایین دیوونه بازی در میارن
ک با چهره ی بغضی نامکوک مواجه شد ....
جین;شماها چتونهه؟
برگه ی توی دست نامجون رو از دستش کشید و وقتی چشمش ب نوشته ها افتاد برگه از دستش افتاد....
نام;جین...
ولی قبل از اینکه حرفشو تموم کنه جین برگه رو برداشت و ب سرعت از پله ها پایین رفت تا به پذیرایی برسه....
کوک;هیونگ وایسا....
جین داد زد ; ا/ت
با داد جین همه برگشتن و ساکت شدن
ا/ت ک گیج شده بود ;چیه ؟
جین برگه رو بالا اورد ;این چ کوفتیه..؟
ا/ت با دیدن برگه رنگش پرید و یونگی سرشو پایین انداخت
جین کم نمیاورد و ب داد زدن ادامه داد;کی میخواستی بهمون بگی؟ها؟
جیمین;هیونگ چ خبرته چرا اینجوری داد میزنی ؟
جین;اخه....
جین میخواست داد بزنه ولی لرزش صداش و بغضش جلوشو گرفتن ....برگه رو دست جیمین داد و روشو برگردوند
تهیونگ و هوپ هم رفتن پشت سر جیمین تا ببینن این ی برگه چیه ک اینقد اعصاب جین رو خورد کرده ولی همشون با کلمات باور ناپذیری ک میخوندن شوک شده بودن
جین ک حالا بهتر داشت لرزش صداش رو مخفی میکرد ادامه داد...
; کی مخیواستی بهمون بگی ها؟وقتی همه چی تموم شد ...؟
هعیی
درخواستی
میشه لطفا اینو بزاری ممنون
وقتی عضو هشتمی و دوست دختر یونگی همیشه مقام پیش اعضا و پشتشون بودی ولی قبلا افسردگی خاموش داشتی یروز کوکی ی برگه ایرو اتفاقی پیدا میکنه که روش نوشته سرطان خون داری و برای درمان خیلی دیر شده لطفا ری اکشن اعضا و حخرف های ا/ت هم باشه تشکر
------------------------------
راوی ویو
کوک; نامجون میشه ی لحظه لطفا بیای؟
کوک نامجون رو صدا کرد تا بره توی اتاقش پیشش ....وقتی نامجون کوک رو دید با چشمای اشکی کوک مواجه شد و خیلی زود چهره ی خندونش نگران شد ..
نام;کوک چیشده حالت خوبه؟
در حالی ک اشکشو پاک میکرد برگه ای ب نامجون داد....
کوک; اینو توی زیر میز پیدا کردم ...فقط بخونش
نامجون برگه و باز کرد ولی نمیتونست چیزی ک میخوند رو باور کنه بغض سگی گرفتش
_حالا یونگی میخواد چیکار کنه .....
برگه رو بین دستاش فشرد ....سعی میکرد مثبت اندیش باشه ولی وقتی میبینه ک برای درمان دیر شده دیگه نمیتونه جلوی اشکاش رو بگیره....باورش نمیشه کسی ک همیشه پیششون بود و همه اینقد بهش وابسته بود قراره چند ماه دیگه اکیپ دیوونه بازیشون رو ب همین راحتی برای همیشه ترک کنه ....
با صدایی ک درد توش مشهود بود گفت; ی....یونگی میدونه؟
کوک در حالی ک دماغشو بالا میکشید ; اره ...اون میدونه...وقتی برگه رو دستم دید عصبی شد و ازم گرفتش....ولی اونم اشک توی چشاش جمع شده بود ....بهم گفت ک فقط چند ماهه متوجه شدن ولی همون موقع هم برای درمان دیر بود ....یونگی گفت ک ا/ت میخواست ازش جدا شه ولی قبول نکرد ....میخواست تا اخرین لحظه پیشش باشه ....
صداش با ورود جین متوقف شد و ساکت شد...
جین;بچه ها شما اینجا چیکار میکنید؟ ا/ت و جی هوپ دارن پایین دیوونه بازی در میارن
ک با چهره ی بغضی نامکوک مواجه شد ....
جین;شماها چتونهه؟
برگه ی توی دست نامجون رو از دستش کشید و وقتی چشمش ب نوشته ها افتاد برگه از دستش افتاد....
نام;جین...
ولی قبل از اینکه حرفشو تموم کنه جین برگه رو برداشت و ب سرعت از پله ها پایین رفت تا به پذیرایی برسه....
کوک;هیونگ وایسا....
جین داد زد ; ا/ت
با داد جین همه برگشتن و ساکت شدن
ا/ت ک گیج شده بود ;چیه ؟
جین برگه رو بالا اورد ;این چ کوفتیه..؟
ا/ت با دیدن برگه رنگش پرید و یونگی سرشو پایین انداخت
جین کم نمیاورد و ب داد زدن ادامه داد;کی میخواستی بهمون بگی؟ها؟
جیمین;هیونگ چ خبرته چرا اینجوری داد میزنی ؟
جین;اخه....
جین میخواست داد بزنه ولی لرزش صداش و بغضش جلوشو گرفتن ....برگه رو دست جیمین داد و روشو برگردوند
تهیونگ و هوپ هم رفتن پشت سر جیمین تا ببینن این ی برگه چیه ک اینقد اعصاب جین رو خورد کرده ولی همشون با کلمات باور ناپذیری ک میخوندن شوک شده بودن
جین ک حالا بهتر داشت لرزش صداش رو مخفی میکرد ادامه داد...
; کی مخیواستی بهمون بگی ها؟وقتی همه چی تموم شد ...؟
هعیی
۱۴.۸k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.