(new model) part 26 . . . .
نامجون: آره این نزدیکیاست
ا.ت: اهااا اوممم باشه من دیگه برم
نامجون: اهوم باشه خدافظ
نامجون همینجوری داشت میرفت ازم که فاصله گرفت داد زدم
ا.ت: نامجون شیییییی هرگز ناراحت نشو و همیشه بخند *داد*
نامجون همینطوری داشت نگام میکرد و من بیخیال رفتم تو هتل رفتم سمت اتاقم درو باز کردم خودمو ولو کردم رو تخت دیگه حوصله عوض کردن لباسمم نداشتم
و به خوابی عمییییق فرو رفتم
.
.
.
.
صبح
ایییی سرممم چرا انقدر سرم درد میکنه؟
چرا با لباس بیرون خوابیدم؟
اوفففف هیچی یادم نیست
رفتم سمت دستشویی دستو صورتمو شستم اومدم بیرون لباسمو عوض کردم *عکسشو میزارم * و دوباره خودمو ولو کردم رو تخت همینجوری داشتم تو اینستا میچرخیدم که یه شماره نا آشنا زنگ زد ودف این دیگه کیه
جواب دادم
ا.ت: الو
...:سلام
ا.ت: سلام
....:میدونم نشناختی ولی من تو رو میشناسم تو هم منو میشناسی
ا.ت: صدات آشناست ولی میشه خودتو معرفی کنی؟
....: نه پشت تلفن نمیتونم ولی میتونیم همدیگرو رودررو ببینیم؟
ا.ت: من تو رو نمیشناسم بعد بیام تو رو از نزدیک ببینم از کجا بدونم تو خطر ناک نیستی؟
.....: فقط میتونم بگم که رابطه ما تو آتش سوزی خیلی خفیف تموم شد
ا.ت: آتش سوزی؟
...: آره حالا میای یا نه؟
ا.ت: توف تو اين کنجکاوی من اکی لوکیشنو بفرست
....: خیلی ممنونم که قبول کردی باشه برات میفرستم
ا.ت: فقط ساعت چند چون من خودم کار دارم
....: ساعت ۴ خوبه؟
ا.ت: اوومممم خوبه باشه میبینمت غریبه آشنا
....: میبینمت
قطع کردم این دیگه کی بود آتش سوزی خفیف؟ ینی چی
ول کن بابا الان ساعت
۲:۴۸ دیقس چرا انقدر زود میگذره
یه پیتزا سفارش میدم میخورم بعد آماده میشم و میرم
.
.
.
.
(بعد از خوردن پیتزا)
ساعت ۳:۳۷
خب الان دیگه باید آماده شم
رفتم یه لباس راحت پوشیدم بعد از قرار با غریبه آشنا باید برم خرید واسه فردا(فردا همون جشنس)
اکی این لباس خوبه*عکسشو میزارم*
خب موهامو یه بافت میزنم
اینم از این ببینم لوکیشن رو فرستاده؟
آره فرستاده خوبه همین نزدیکیاست
کفشمو پوشیدم کیفمو برداشتم رفتم
.
.
.
خب اینم از کافه چقدر قشنگه یادم باشه از این به بعد بیام اینجا
رفتم داخل هی نگاه کردم دیدم یکی داره واسم دست تکون میده
اون اوننننن ......
.
.
.
.
لایکککککککککککککککککککککککککککککک
ا.ت: اهااا اوممم باشه من دیگه برم
نامجون: اهوم باشه خدافظ
نامجون همینجوری داشت میرفت ازم که فاصله گرفت داد زدم
ا.ت: نامجون شیییییی هرگز ناراحت نشو و همیشه بخند *داد*
نامجون همینطوری داشت نگام میکرد و من بیخیال رفتم تو هتل رفتم سمت اتاقم درو باز کردم خودمو ولو کردم رو تخت دیگه حوصله عوض کردن لباسمم نداشتم
و به خوابی عمییییق فرو رفتم
.
.
.
.
صبح
ایییی سرممم چرا انقدر سرم درد میکنه؟
چرا با لباس بیرون خوابیدم؟
اوفففف هیچی یادم نیست
رفتم سمت دستشویی دستو صورتمو شستم اومدم بیرون لباسمو عوض کردم *عکسشو میزارم * و دوباره خودمو ولو کردم رو تخت همینجوری داشتم تو اینستا میچرخیدم که یه شماره نا آشنا زنگ زد ودف این دیگه کیه
جواب دادم
ا.ت: الو
...:سلام
ا.ت: سلام
....:میدونم نشناختی ولی من تو رو میشناسم تو هم منو میشناسی
ا.ت: صدات آشناست ولی میشه خودتو معرفی کنی؟
....: نه پشت تلفن نمیتونم ولی میتونیم همدیگرو رودررو ببینیم؟
ا.ت: من تو رو نمیشناسم بعد بیام تو رو از نزدیک ببینم از کجا بدونم تو خطر ناک نیستی؟
.....: فقط میتونم بگم که رابطه ما تو آتش سوزی خیلی خفیف تموم شد
ا.ت: آتش سوزی؟
...: آره حالا میای یا نه؟
ا.ت: توف تو اين کنجکاوی من اکی لوکیشنو بفرست
....: خیلی ممنونم که قبول کردی باشه برات میفرستم
ا.ت: فقط ساعت چند چون من خودم کار دارم
....: ساعت ۴ خوبه؟
ا.ت: اوومممم خوبه باشه میبینمت غریبه آشنا
....: میبینمت
قطع کردم این دیگه کی بود آتش سوزی خفیف؟ ینی چی
ول کن بابا الان ساعت
۲:۴۸ دیقس چرا انقدر زود میگذره
یه پیتزا سفارش میدم میخورم بعد آماده میشم و میرم
.
.
.
.
(بعد از خوردن پیتزا)
ساعت ۳:۳۷
خب الان دیگه باید آماده شم
رفتم یه لباس راحت پوشیدم بعد از قرار با غریبه آشنا باید برم خرید واسه فردا(فردا همون جشنس)
اکی این لباس خوبه*عکسشو میزارم*
خب موهامو یه بافت میزنم
اینم از این ببینم لوکیشن رو فرستاده؟
آره فرستاده خوبه همین نزدیکیاست
کفشمو پوشیدم کیفمو برداشتم رفتم
.
.
.
خب اینم از کافه چقدر قشنگه یادم باشه از این به بعد بیام اینجا
رفتم داخل هی نگاه کردم دیدم یکی داره واسم دست تکون میده
اون اوننننن ......
.
.
.
.
لایکککککککککککککککککککککککککککککک
۳.۲k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.