"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 6
ادامه:
ویو ا/ت
داشتم وسیله هامو داهل اتاق میچیندم که گوشیم زنگ خورد...
/مکالمه بین ا/ت و هانا/
هانا: سلام ا/ت خوبی؟
ا/ت: سلام هانا اره تو چطوری؟
هانا: منم خوبم
هانا: راستی چخبراا؟
ا/ت: ی شغل پیدا کردم...
هانا: واقعا
ا/ت: اوهوم
هانا: خب چیه شغلت..؟
ا/ت: بادیگاردم*خنده
هانا: چی*تعجب*
هانا: شوخی میکنی دیگه
ا/ت: نه*جدی*
ا/ت: مگه بادیگاردی شغل بدیه؟
هانا: نه ولی خب اخه...
ا/ت: اخه..؟
هانا: هیچی من باید تورو با خودم میاوردم امریکا
ا/ت: من نمیخوام
هانا: خب خونه رو چیکار کردی؟
ا/ت: فروختم*خنده*
هانا: چی*تعجب*
ا/ت: اینجا بهم اتاق دادن اتاقشم خیلی بزرگه و اصلا نمیتونستم برم خونه برای همین فروختم
هانا: ا/ت*عصبی*
ا/ت: بله
هانا: چرا بهم چیزی نگفتی
ا/ت: تو زندگی خودتو داری منم زندگی خودمو دارم باید مستقل باشم دیگه...
هانا: تقصیره منه نباید تنهات میزاشتم*ناراحت*
ا/ت: نه تقصیره تو نیست من میخوام اینجوری زندگی کنم
داشتم تلفنی حرف میزدم که در زدن
ا/ت: هانا من باید برم ببخشید
هانا: باشه مراقب خودت باش
ا/ت: تو هم همینطور
هانا: بای
ا/ت: بای
(قطع کرد)
ا/ت: کیه*یکم بلند*
(علامت خدمتکار#را با این نشون میدم)
#:خانم جئون بزرگ گفتن بیاین برای ناهار
ا/ت: هنوز ظهر نش...
گوشیمو نگاه کردم دیدم ساعت 1 پشمام چقد زود گذشت
ا/ت: باشه الان میام
خدمتکار رفت
ادامه دارد...
پارت 6
ادامه:
ویو ا/ت
داشتم وسیله هامو داهل اتاق میچیندم که گوشیم زنگ خورد...
/مکالمه بین ا/ت و هانا/
هانا: سلام ا/ت خوبی؟
ا/ت: سلام هانا اره تو چطوری؟
هانا: منم خوبم
هانا: راستی چخبراا؟
ا/ت: ی شغل پیدا کردم...
هانا: واقعا
ا/ت: اوهوم
هانا: خب چیه شغلت..؟
ا/ت: بادیگاردم*خنده
هانا: چی*تعجب*
هانا: شوخی میکنی دیگه
ا/ت: نه*جدی*
ا/ت: مگه بادیگاردی شغل بدیه؟
هانا: نه ولی خب اخه...
ا/ت: اخه..؟
هانا: هیچی من باید تورو با خودم میاوردم امریکا
ا/ت: من نمیخوام
هانا: خب خونه رو چیکار کردی؟
ا/ت: فروختم*خنده*
هانا: چی*تعجب*
ا/ت: اینجا بهم اتاق دادن اتاقشم خیلی بزرگه و اصلا نمیتونستم برم خونه برای همین فروختم
هانا: ا/ت*عصبی*
ا/ت: بله
هانا: چرا بهم چیزی نگفتی
ا/ت: تو زندگی خودتو داری منم زندگی خودمو دارم باید مستقل باشم دیگه...
هانا: تقصیره منه نباید تنهات میزاشتم*ناراحت*
ا/ت: نه تقصیره تو نیست من میخوام اینجوری زندگی کنم
داشتم تلفنی حرف میزدم که در زدن
ا/ت: هانا من باید برم ببخشید
هانا: باشه مراقب خودت باش
ا/ت: تو هم همینطور
هانا: بای
ا/ت: بای
(قطع کرد)
ا/ت: کیه*یکم بلند*
(علامت خدمتکار#را با این نشون میدم)
#:خانم جئون بزرگ گفتن بیاین برای ناهار
ا/ت: هنوز ظهر نش...
گوشیمو نگاه کردم دیدم ساعت 1 پشمام چقد زود گذشت
ا/ت: باشه الان میام
خدمتکار رفت
ادامه دارد...
۱۹۴
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.