پارت 3⛩️🌡yummy Blood
کوک:نگران نباش من هواتو دارم
ا. ت:ممنون😇
ا. ت: بعدش راه افتادیم محل فیلم برداری برای کارها....
(بعد از فیلم برداری)
ا. ت:ا خخخخخ شونم پوکیدم
کوک:خب چرا به من میگی
ا. ت:هوی پسره ابلاغ نگفتم که تو کاری کنی وعههه
کوک:حرفای ریستور یادت رفته؟
ا. ت:نه (بغض)
کوک:ببخشیددد بغض نکن
ا. ت:ولم کن
کوک:خب هرجوری میخوای باهام حرف بزن ولی جلو رییست نه برای خودت بد میشه
ا. ت:مرسی من دیگه باید برم خونه
(خونه ی ا. ت)
ا. ت:داشتم نودل میپختم یه شماره ناشناس زنگ زد هول کردم اومدم بردارم دستم سوختتت
اخخخخخخخخ دستم همونجوری گوشیو برداشتم و جیغ میزدم
کوک:چته روانییی
ا. ت:اوف تویی به خاطر تو دستم سوخت
کوک:خب به من چه
ا. ت:یه هو صدای کوکو پشت سرم حس کردم برگشتم دیدم پشت سرمه
ا. ت:جیییغغغغغ تو اینجا چیکار میکنید مگه الان تو تلفن نبود
کوک:من یه خوناشامم میتونم هرجا میخوام باشم یا همزمان چند جا باشم
ا. ت:اینکارو زیاد نکن وگرنه با پا میام تو صورتت
کوک:هر هر چقد تو بانمکی
ا. ت:خفههه... حرفم نصفه موند رییس زنگ زد خفه شو رییسه
ا. ت:بله رییس
چویون:سریع با کوک بیاین دفتر من
ا. ت:چشم
ا. ت:پسره الدنگ اماده شو بریم شرکت
کوک:چرا
ا. ت:چون چ چسبیده به را خب چمیدونم رییس زنگ زد گف بیاین
کوک:بریم بدو
ا. ت:دوباره همون کارو کردی عر ما تو شرکتیم
اوک بریم دیگه
ا. ت:تق تق تق
چویون:بیاین تو
ا. ت:سلام ر....
چویون:خب سریع میگم نمیخوام سلام کنی باید شما دو تا یه خونه مشترک بگیرین چونکه حالا حالا ها با هم کار داریم
ا. ت:چ.. چی
چویون:همین که شهیدی همین الان میرین بیرون از اتاقم
کوک:چشم
ا. ت:میگم تو خوب به چپت نیستا
کوک:اینارو ول کن کجا خونه بگیریم حالااا
ا. ت:من یه سری پس انداز دا....
کوک:اینا به درد نمیخوره من کلی پول دارم یه خونه مجلل و بزرگ میگیریم که چند خوابه باشه
ا. ت:خ.. خب باشه
(خوبه گرفتن و الان تو خونه دارن وسایلو میچینن)
ا. ت:اه کمرم کمکم کن کوکک
کوک:به من چه
ا. ت:ای خدااااااا خستم کرد عوضییی
کوک:همینه که هست ما قراره با هم زندگی کنیم پس حرف کمتر بزن
ا. ت:خیلی عصبانی شدم خب اون یه خوناشامم و من یه ادم معمولی اه چرا کمکم نمیکنه انقد عصبانی شده بودم با تمام زورم چمدونا رو پرت کردم تو اتاق ولی یه گرد سفید زیر رد چمدونا بود انگار که زیر چمدونا چیزی بود یا اخه این خیلی جادویی و خوشگله
کوک: به چی زل زدی
ا. ت:بیا ببین اینو
کوک:چیی این از کجا اومده؟
ا. ت؛ نمیدونم انگار زیر چمدونا چسبیده بود
کوک:تو نمیدونی این چیه نه؟
ا. ت:نه چیه اخه خیلی خوشگله
کوک:این گرد پریه مطمعن این چمدونا مال توعه؟
ا. ت:چی عر پری مگه وجود داره مگه اینا داستان نیست و بله مطمعنم که اینا مال منه
کوک:چییی (ترس و وحشت)
من.... من باید برم زود برمیگردم
ا. ت:وا چش شد خب بیخیال برم نودل بخورم
ادامه دارد....
از این قسمت جالب تر میشه
پس لطفا لایک
فالو
و کامنت یادتون نره
بوس باییی
ا. ت:ممنون😇
ا. ت: بعدش راه افتادیم محل فیلم برداری برای کارها....
(بعد از فیلم برداری)
ا. ت:ا خخخخخ شونم پوکیدم
کوک:خب چرا به من میگی
ا. ت:هوی پسره ابلاغ نگفتم که تو کاری کنی وعههه
کوک:حرفای ریستور یادت رفته؟
ا. ت:نه (بغض)
کوک:ببخشیددد بغض نکن
ا. ت:ولم کن
کوک:خب هرجوری میخوای باهام حرف بزن ولی جلو رییست نه برای خودت بد میشه
ا. ت:مرسی من دیگه باید برم خونه
(خونه ی ا. ت)
ا. ت:داشتم نودل میپختم یه شماره ناشناس زنگ زد هول کردم اومدم بردارم دستم سوختتت
اخخخخخخخخ دستم همونجوری گوشیو برداشتم و جیغ میزدم
کوک:چته روانییی
ا. ت:اوف تویی به خاطر تو دستم سوخت
کوک:خب به من چه
ا. ت:یه هو صدای کوکو پشت سرم حس کردم برگشتم دیدم پشت سرمه
ا. ت:جیییغغغغغ تو اینجا چیکار میکنید مگه الان تو تلفن نبود
کوک:من یه خوناشامم میتونم هرجا میخوام باشم یا همزمان چند جا باشم
ا. ت:اینکارو زیاد نکن وگرنه با پا میام تو صورتت
کوک:هر هر چقد تو بانمکی
ا. ت:خفههه... حرفم نصفه موند رییس زنگ زد خفه شو رییسه
ا. ت:بله رییس
چویون:سریع با کوک بیاین دفتر من
ا. ت:چشم
ا. ت:پسره الدنگ اماده شو بریم شرکت
کوک:چرا
ا. ت:چون چ چسبیده به را خب چمیدونم رییس زنگ زد گف بیاین
کوک:بریم بدو
ا. ت:دوباره همون کارو کردی عر ما تو شرکتیم
اوک بریم دیگه
ا. ت:تق تق تق
چویون:بیاین تو
ا. ت:سلام ر....
چویون:خب سریع میگم نمیخوام سلام کنی باید شما دو تا یه خونه مشترک بگیرین چونکه حالا حالا ها با هم کار داریم
ا. ت:چ.. چی
چویون:همین که شهیدی همین الان میرین بیرون از اتاقم
کوک:چشم
ا. ت:میگم تو خوب به چپت نیستا
کوک:اینارو ول کن کجا خونه بگیریم حالااا
ا. ت:من یه سری پس انداز دا....
کوک:اینا به درد نمیخوره من کلی پول دارم یه خونه مجلل و بزرگ میگیریم که چند خوابه باشه
ا. ت:خ.. خب باشه
(خوبه گرفتن و الان تو خونه دارن وسایلو میچینن)
ا. ت:اه کمرم کمکم کن کوکک
کوک:به من چه
ا. ت:ای خدااااااا خستم کرد عوضییی
کوک:همینه که هست ما قراره با هم زندگی کنیم پس حرف کمتر بزن
ا. ت:خیلی عصبانی شدم خب اون یه خوناشامم و من یه ادم معمولی اه چرا کمکم نمیکنه انقد عصبانی شده بودم با تمام زورم چمدونا رو پرت کردم تو اتاق ولی یه گرد سفید زیر رد چمدونا بود انگار که زیر چمدونا چیزی بود یا اخه این خیلی جادویی و خوشگله
کوک: به چی زل زدی
ا. ت:بیا ببین اینو
کوک:چیی این از کجا اومده؟
ا. ت؛ نمیدونم انگار زیر چمدونا چسبیده بود
کوک:تو نمیدونی این چیه نه؟
ا. ت:نه چیه اخه خیلی خوشگله
کوک:این گرد پریه مطمعن این چمدونا مال توعه؟
ا. ت:چی عر پری مگه وجود داره مگه اینا داستان نیست و بله مطمعنم که اینا مال منه
کوک:چییی (ترس و وحشت)
من.... من باید برم زود برمیگردم
ا. ت:وا چش شد خب بیخیال برم نودل بخورم
ادامه دارد....
از این قسمت جالب تر میشه
پس لطفا لایک
فالو
و کامنت یادتون نره
بوس باییی
۴۳.۰k
۲۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.