پارت6 داستان بعد تصادف ❤️🫂
این پارت دختر عجیب:)
حدس بزنید کی اومده بود خونه جیمین بمونه:)؟
همین که جیمین در رو باز کرد وسایلای جونگکوک افتاد رو پای جیمین و جونگکوک
جیمین: وای دردم گرفت
جونگکوک: ببخشید
دوهی: چی شده جیمین حالت خوبه
جونگکوک: منم پام درد گرفته
دوهی جیمین رو برد تا کاناپه جونگکوک رو هم برد
دوهی: ناسلامتی اومدین مواظب. من باشین ولی من باید مواظب شما باشم
دوهی: من میرم غذا درست کنم
دوهی: وای داغه دستم سوخت
جونگکوک با پاش که درد میکرد رو سمت دوهی
جونگکوک: دوهی خوبی وایسا دستتو کنم زیر اب سرد خوب میشه
جیمین که اینو دید حسودیش شد
دوهی: شام چطوره
جیمین: خیلی خوشمزست به به
جونگکوک: لامصب عسله عسل
دوهی: بیاید سوجو بخوریم
جیمین و جونگکوک با هم مسابقه گذاشتن و کلی مست کردن
دوهی بدبخت ناچار شد اونا رو ببره سر تختشون
جونگکوک رو اول برد
جونگکوک دست دوهی رو گرفت گفت: نرو من خیلی دوست دارم یهو دوهی رو کشید انداخت سر تختش
دوهی: ولم کن قلب من دیگه واسه تو نمیزنه
جونگکوک: چرااااا✨️🥀😭
جیمین رو برد سر تختش : جیمین: لطفا نرو دوهی امشب رو کنار من بخواب دست دوهی رو گرفت
دوهی: چرا قلبم داره تند میزنه وای گرمه
شب رو کنار جیمین خوابید جیمین محکم دوهی رو از پشت بغل کرد تا خود صبح
جونگکوک وقتی دید اینا کنار هم خوشحالن وسایلاشو جم کرد رفت ولی نمی تونست از دخترش دست بکشه
جیمین: دوهی من یه رازی یا یه چیز مهمی رو بهت نگفتم
در همین لحظه در باز شد و .یه دختر جذاب و کراش
حدس بزنید کی اومده بود خونه جیمین بمونه:)؟
همین که جیمین در رو باز کرد وسایلای جونگکوک افتاد رو پای جیمین و جونگکوک
جیمین: وای دردم گرفت
جونگکوک: ببخشید
دوهی: چی شده جیمین حالت خوبه
جونگکوک: منم پام درد گرفته
دوهی جیمین رو برد تا کاناپه جونگکوک رو هم برد
دوهی: ناسلامتی اومدین مواظب. من باشین ولی من باید مواظب شما باشم
دوهی: من میرم غذا درست کنم
دوهی: وای داغه دستم سوخت
جونگکوک با پاش که درد میکرد رو سمت دوهی
جونگکوک: دوهی خوبی وایسا دستتو کنم زیر اب سرد خوب میشه
جیمین که اینو دید حسودیش شد
دوهی: شام چطوره
جیمین: خیلی خوشمزست به به
جونگکوک: لامصب عسله عسل
دوهی: بیاید سوجو بخوریم
جیمین و جونگکوک با هم مسابقه گذاشتن و کلی مست کردن
دوهی بدبخت ناچار شد اونا رو ببره سر تختشون
جونگکوک رو اول برد
جونگکوک دست دوهی رو گرفت گفت: نرو من خیلی دوست دارم یهو دوهی رو کشید انداخت سر تختش
دوهی: ولم کن قلب من دیگه واسه تو نمیزنه
جونگکوک: چرااااا✨️🥀😭
جیمین رو برد سر تختش : جیمین: لطفا نرو دوهی امشب رو کنار من بخواب دست دوهی رو گرفت
دوهی: چرا قلبم داره تند میزنه وای گرمه
شب رو کنار جیمین خوابید جیمین محکم دوهی رو از پشت بغل کرد تا خود صبح
جونگکوک وقتی دید اینا کنار هم خوشحالن وسایلاشو جم کرد رفت ولی نمی تونست از دخترش دست بکشه
جیمین: دوهی من یه رازی یا یه چیز مهمی رو بهت نگفتم
در همین لحظه در باز شد و .یه دختر جذاب و کراش
۹.۱k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.